جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مبرد

مبرد

مبرد
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فَسان، فَسَن، سان، سان ساو، سَنگ ساو، سامیز، مِسَنّ، نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
مبرد
فرهنگ فارسی عمید

مبرد

مبرد
سوهان سرد کن خنک کن، فرو نشاننده سبب خنکی بدن و جز آن. سوهان. سرد کننده خنک کننده، پایین آورنده درجه حرارت بدن، کاهنده تمایلات جنسی
فرهنگ لغت هوشیار

مبرد

مبرد
سرد کننده، خنک کننده، پایین آورنده درجه حرارت بدن، کاهنده تمایلات جنسی
مبرد
فرهنگ فارسی معین

مبرد

مبرد
سوهان. (بحرالجواهر) (از تاج العروس) (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (غیاث) (اقرب الموارد). مسحل. منحت
لغت نامه دهخدا

مبرد

مبرد
چیز سرد آورنده و چیزی را سرد کننده، آشامندۀ مایع سرد و هر چیز خنک شده، برید فرستنده، جئتک مبرداً، آمدم ترا در وقتی که فرو نشسته بود گرما. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مبرد

مبرد
سردکننده. (آنندراج) (غیاث). سرد کننده، مقابل مُسَخِّن (در طب). ج، مبردات. دارو که تن را خنکی بخشد. دوا که سرد کند. که حرارت ببرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سردکننده و خنک کننده. هر چیز که سرد کند و خنک کند و تبرید نماید و حرارت بدن را فرونشاند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا