جدول جو
جدول جو

معنی مثال - جستجوی لغت در جدول جو

مثال
نمونه، مانند
تصویری از مثال
تصویر مثال
فرهنگ واژه فارسی سره
مثال
موردی مشابه مطلب اصلی که برای فهم بیشتر بیان می شود، مانند، شبیه، مشابه،
در فلسفه جهانی میان عالم اجسام و عالم ارواح، عالم مثل،
فرمان، دستور، حکم، تصویر، شکل، پیکره
مثال دادن: فرمان دادن، برای مثال گر مثالم دهد به معذوری / تا به خانه شوم به دستوری (نظامی۴ - ۶۰۹)
مثال زدن: ذکر کردن مثال
تصویری از مثال
تصویر مثال
فرهنگ فارسی عمید
مثال
جمع امثله، فرمان، حکم، اندازه، مقدار
تصویری از مثال
تصویر مثال
فرهنگ لغت هوشیار
مثال
((مِ))
مانند، شبیه، فرمان، حکم، جمع امثله، کلمه یا عبارتی که برای توضیح مطلبی یا قاعده ای آورده شود، شاهد، تصویر، تمثال، مجسمه، پیکر
تصویری از مثال
تصویر مثال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثالث
تصویر مثالث
تار سوم از تارهای عود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثاله
تصویر مثاله
فضل، برتری، نیکویی حال
فرهنگ فارسی عمید
مثالیه در فارسی مثالی مثالیه: فرو هری منسوب به مثال. یا قالب مثالی. عالم مثال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثاله
تصویر مثاله
مثاله در فارسی فرمان فضل، حسن حال. فرمان پادشاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثالث
تصویر مثالث
جمع مثلث، تارهای سیم در چنگ، تار های سوم از تار های عود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مثلبه، آک ها لغزش ها، زبونی ها جمع مثلبه عیبها زبونیها: ... و آنجا معایب و مثالب ظاهر گردد و محاسن و مناقب پنهان ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثاله
تصویر مثاله
((مَ لَ یا لِ))
فضل، حسن حال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثالب
تصویر مثالب
((مَ لِ))
جمع مثلبه، عیب، نقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثالب
تصویر مثالب
عیب ها، نواقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
پیکر، تندیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امثال
تصویر امثال
همانند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امثال
تصویر امثال
مثلها، مانندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
مثل آوردن، شبیه کردن چیزی بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امثال
تصویر امثال
مثل، جمع مثل، مثل، داستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
چیزی را به چیزی شبیه کردن، مثل زدن، مثل آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
صورت نقاشی شده، تصویر شخص که بر کاغذ نگاشته شده باشد، مجسمه، پیکر، تندیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امثال
تصویر امثال
جمع مثل، مانندها، شبیه ها
امثال ذلک: مانندهای آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
((تَ))
مثل زدن، مثل آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمثال
تصویر تمثال
((تِ))
صورت، نگار، مجسمه، جمع تماثیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محال
تصویر محال
نشدنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثلا
تصویر مثلا
همانند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منال
تصویر منال
یافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثمال
تصویر ثمال
فریاد رس پناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جثال
تصویر جثال
چکاوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منال
تصویر منال
مال و دارایی، ثروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذال
تصویر مذال
درازدامن، دامن دار، در علوم ادبی در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مستفعلن به مستفعلان تغییر کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثقل
تصویر مثقل
گران بار، گران بار از وام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثول
تصویر مثول
به خدمت ایستادن، به حضور آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محال
تصویر محال
محل ها، جاها، جمع واژۀ محل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبال
تصویر مبال
مستراح، در علم زیست شناسی محل خروج ادرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجال
تصویر مجال
فرصت، محل جولان، جای جولان کردن، جولانگاه
مجال دادن: فرصت دادن، وقت دادن
مجال داشتن: وقت داشتن، فرصت داشتن
فرهنگ فارسی عمید