آسان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آسان و سهل و آماده و مهیا و سهل و آسان و نادشوار و ممکن. (ناظم الاطباء) ، روز سرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تیسر شود
آسان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آسان و سهل و آماده و مهیا و سهل و آسان و نادشوار و ممکن. (ناظم الاطباء) ، روز سرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تیسر شود
بهره کردن گوشت جزور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقسیم کردن گوشت میسر میان خود. (از اقرب الموارد) ، آسان گرفتن با یکدیگر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تیاسروا فی الصداق، ای تساهلوافیه و لاتغالوا. (اقرب الموارد) ، به سوی چپ گرفتن، خلاف تیامن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ذوالیمینین و ذوالیسارین شود، (اصطلاح نجوم) نزد منجمان آن است که چون کوکب را قبول در وند رابع بود، مطرح شعاع هر دو تسدیس و تربیع تحت الارض باشد. و این دلیل ضعف و نحوست قوی است. و آن کوکب را ذوالیسارین خوانند. (از کفایهالتعلیم) (از کشاف اصطلاحات الفنون)
بهره کردن گوشت جزور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقسیم کردن گوشت میسر میان خود. (از اقرب الموارد) ، آسان گرفتن با یکدیگر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تیاسروا فی الصداق، ای تساهلوافیه و لاتغالوا. (اقرب الموارد) ، به سوی چپ گرفتن، خلاف تیامن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ذوالیمینین و ذوالیسارین شود، (اصطلاح نجوم) نزد منجمان آن است که چون کوکب را قبول در وند رابع بود، مطرح شعاع هر دو تسدیس و تربیع تحت الارض باشد. و این دلیل ضعف و نحوست قوی است. و آن کوکب را ذوالیسارین خوانند. (از کفایهالتعلیم) (از کشاف اصطلاحات الفنون)
گردن کش و سربلند و دلیر شونده. (آنندراج). دلیر و شجاع و بهادر و بی باک. مأخوذاز تازی، جسور و بی باک و گستاخ در هر کاری. (ناظم الاطباء). گردن کش. عاصی. ج، متجاسرین، کسی که می جنباند و حرکت می دهد با چوب دستی دیگری را، تند در خصومت و منازعت. (ناظم الاطباء). کسی که جسارت ورزد. و رجوع به تجاسر و متجاسره شود
گردن کش و سربلند و دلیر شونده. (آنندراج). دلیر و شجاع و بهادر و بی باک. مأخوذاز تازی، جسور و بی باک و گستاخ در هر کاری. (ناظم الاطباء). گردن کش. عاصی. ج، متجاسرین، کسی که می جنباند و حرکت می دهد با چوب دستی دیگری را، تند در خصومت و منازعت. (ناظم الاطباء). کسی که جسارت ورزد. و رجوع به تجاسر و متجاسره شود
سخت استوار گردنده و دشوارشونده و با هم دشواری کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دشوار و مشکل و سخت استوار و با هم دشواری و سختی کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاسر شود
سخت استوار گردنده و دشوارشونده و با هم دشواری کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دشوار و مشکل و سخت استوار و با هم دشواری و سختی کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاسر شود