معنی متوقن - جستجوی لغت در جدول جو

متوقن(مُ تَ وَقْ قِ)

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوقی — تصویر متوقی

پرهیز کننده، آگاه و هوشیار

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

برافروزنده، بر افروخته، فروزان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متیقن — تصویر متیقن

به یقین دانسته شده، بی گمان دانسته، محقّق

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متوطن — تصویر متوطن

کسی که در شهری اقامت کند و آنجا را وطن خود قرار دهد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متوقع — تصویر متوقع

کسی که از دیگری چیزی توقع دارد، توقع دارنده، خواهش کننده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

ایستاده، در یک جا مانده، کسی که بر چیزی درنگ کند، درنگ کننده، حیران، عاجز، درمانده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متلقن — تصویر متلقن

دریابنده فرا گیرنده

فرهنگ لغت هوشیار

بی گمان بی گمان داننده، دریافته آگاه گشته بیقین دانسته بی گمان دانسته، یقین بی شبهه. یا قدر متیقن. مقداری که بر آن یقین باشد آنچه بیقین در تمام مفاهیم و اقوال و عقاید مختلف وجود دارد قدر مسلم (چنانکه در مورد مشکوک بودن حکمی نسبت بموضوعی میان حرمت و وجوب وجود حکم نسبت بان موضوع قدر متیقن است ولی وجوب یا حرمت آن مورد شک و خلاف است)

بی گمان بی گمان داننده، دریافته آگاه گشته بیقین دانسته بی گمان دانسته، یقین بی شبهه. یا قدر متیقن. مقداری که بر آن یقین باشد آنچه بیقین در تمام مفاهیم و اقوال و عقاید مختلف وجود دارد قدر مسلم (چنانکه در مورد مشکوک بودن حکمی نسبت بموضوعی میان حرمت و وجوب وجود حکم نسبت بان موضوع قدر متیقن است ولی وجوب یا حرمت آن مورد شک و خلاف است)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

ایستاده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متوقع — تصویر متوقع

آرزو شده، مورد انتظار، منظور

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

فروزان، برافروخته

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متوقح — تصویر متوقح

زبردستی کننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متوطن — تصویر متوطن

جای گزیده، ساکن و مقیم، اهل جایی، وطن گزیده، مقیم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متوطن — تصویر متوطن

((مُ تَ وَ طِّ))

اقامت کننده، مقیم شونده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

((مُ تَ وَ قِّ))

افروزنده، فروزان، نورانی

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متوقع — تصویر متوقع

((مُ تَ وَ قِّ))

امیدوار، چشم دارنده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

((مُ تَ وَ قِّ))

درنگ کننده، در یک جا ایستاده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متیقن — تصویر متیقن

((مُ تَ یَ قِّ))

محقق، بی شبهه و گمان

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متیقن — تصویر متیقن

((مُ تَ یَ قَّ))

به یقین دانسته، بی گمان دانسته، یقین، بی شبهه

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

Halting

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

Fervid

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

горячий

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

vurig

دیکشنری فارسی به هلندی

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

haltend

دیکشنری فارسی به هلندی

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

запальний

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

зупинений

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

przerywany

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

прерывающийся

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

gorliwy

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

glühend

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

stockend

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از متوقد — تصویر متوقد

fervoroso

دیکشنری فارسی به پرتغالی

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

interrompido

دیکشنری فارسی به پرتغالی

تصویری از متوقف — تصویر متوقف

interrumpido

دیکشنری فارسی به اسپانیایی