جدول جو
جدول جو

معنی متنظر - جستجوی لغت در جدول جو

متنظر
(مُ تَ نَظْ ظِ)
درنگ کننده و مهلت دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درنگ کننده. (ناظم الاطباء) ، نگرنده در چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چشم دارنده به چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنظر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منتظر
تصویر منتظر
کسی که در انتظار کسی یا چیزی است، درنگ کننده، چشم به راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
آنکه یا آنچه انتظارش را بکشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنمر
تصویر متنمر
مانند پلنگ غرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنکر
تصویر متنکر
کسی که خود را به صورتی نشان دهد که شناخته نشود، ناشناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنور
تصویر متنور
روشن شده، روشنایی یابنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
نفرت دارنده، بیزار، گریزان، برای مثال من آزموده ام این رنج و دیده این زحمت / ز ریسمان متنفر بود گزیدۀ مار (سعدی۲ - ۶۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
رمنده و نفرت کننده، گریزان و بیزار تجسس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنشر
تصویر متنشر
گسترده گردنده، گسترده شده در اطراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنور
تصویر متنور
شید یاب، شید ور (شید نور) روشنی یابنده دارای نور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنمر
تصویر متنمر
خشمناک، زشتخو بد خو بد خلق، خشمگین خشمناک غضبناک جمع متنمرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنکر
تصویر متنکر
دیگرگون شونده، تغییر داده صورت و وضع خود را تا آنکه شناخته نشود
فرهنگ لغت هوشیار
مولش خواسته (مولش مهلت تانی در کار)، بیوسیده، بیوسگاه چشم به راه بیوسنده، مولشخواه مهلت خواسته شده 0، انتظارداشته، 0 محل انتظار: ساعات بین که بر ورق روز و شب رود از منظر سپهر به مستنظر سخاش 0 (خاقانی) آنکه مهلت خواهد مهلت خواهنده، 0 انتظاردارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
چشم داشته شده چیزی که کسی انتظارش را بکشد: (این وعید در حق جهودان باقی است و منتظر) (کشف الاسرار 525: 2) چشم دارنده انتظار کشنده، جمع منتظرین. یا منتظر خدمت. کارمندی که موقتا از کار بر کنار شده و در آن مدت حقوق انتظار خدمت باو دهند (درین صورت وی را منتظر خدمت با حقوق گویند) و یا بهیچوجه حقوقی باو پرداخته نمیشود (درین صورت اورا منتظر خدمت بدون حقوق نامند)، یا منتظر خدمت شدن، موقتا از کار بر کنار شدن کارمند . یا منتظر خدمت کردن کارمندی را موقتا از کار برکنار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
((مُ تَ ظِ))
چشم به راه، کسی که انتظار می کشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
((مُ تَ نَ فِّ))
نفرت دارنده، بیزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستنظر
تصویر مستنظر
((مُ تَ ظِ))
آنکه مهلت خواهد، مهلت خواهنده، انتظار دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متنمر
تصویر متنمر
((مُ تَ نَ مِّ))
خشمگین، زشت خو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متنکر
تصویر متنکر
((مُ تَ نَ کِّ))
ناشناس، کسی که ظاهر خود را تغییر داده باشد تا آن که شناخته نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متنور
تصویر متنور
((مُ تَ نَ وِّ))
روشنی یابنده، دارای نور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
چشم براه، چشم به راه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متناظر
تصویر متناظر
همسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
بیزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
Anticipated, Expectant, Waiting
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
anticipé, expectant, attendant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
anticipado, expectante, esperando
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
प्रत्याशित , प्रतीक्षारत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
anticipato, aspettante, in attesa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
ожидаемый , ожидающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
erwartet, erwartungsvoll, wartend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
verwacht, verwachtend, wachtend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
очікуваний , очікуючий , очікуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
oczekiwany, oczekujący, czekający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
antecipado, expectante, esperando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
প্রত্যাশিত , অপেক্ষমান , অপেক্ষা
دیکشنری فارسی به بنگالی