جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متناظر

متناظر

متناظر
بریکدیگر نگرنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگرنده یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء) ، مقابله نماینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقابل و روبرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناظر شود
لغت نامه دهخدا

متنافر

متنافر
هراسان و گریزان، آنچه شنیدن آن مطبوع نباشد، ناخوشایند، ناخوش آهنگ
متنافر
فرهنگ فارسی عمید

متنافر

متنافر
دو خط که نه متوازی باشند و نه متقاطع، دور شونده از یکدیگر
متنافر
فرهنگ فارسی معین

متناذر

متناذر
همدیگر را ترساننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را پند دهنده یا ترساننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تناذر شود
لغت نامه دهخدا

متناذر

متناذر
شیر بیشه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا

متناحر

متناحر
باهمدیگر حمله کننده و دست یقه شونده، خانه های مقابل و روبرو، گمراه و عدول کننده از راه. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناحر شود
لغت نامه دهخدا

متناثر

متناثر
پراکنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). پراکنده و به اینجا و به آنجا افتاده. (ناظم الاطباء) ، بیمار و هلاک شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناثر شود
لغت نامه دهخدا