جدول جو
جدول جو

معنی منتظر

منتظر((مُ تَ ظِ))
چشم به راه، کسی که انتظار می کشد
تصویری از منتظر
تصویر منتظر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منتظر

منتظر

منتظر
کسی که در انتظار کسی یا چیزی است، درنگ کننده، چشم به راه
منتظر
فرهنگ فارسی عمید

منتظر

منتظر
چشم داشته شده چیزی که کسی انتظارش را بکشد: (این وعید در حق جهودان باقی است و منتظر) (کشف الاسرار 525: 2) چشم دارنده انتظار کشنده، جمع منتظرین. یا منتظر خدمت. کارمندی که موقتا از کار بر کنار شده و در آن مدت حقوق انتظار خدمت باو دهند (درین صورت وی را منتظر خدمت با حقوق گویند) و یا بهیچوجه حقوقی باو پرداخته نمیشود (درین صورت اورا منتظر خدمت بدون حقوق نامند)، یا منتظر خدمت شدن، موقتا از کار بر کنار شدن کارمند . یا منتظر خدمت کردن کارمندی را موقتا از کار برکنار کردن
منتظر
فرهنگ لغت هوشیار