جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متنمر

متنمر

متنمر
خشمناک، زشتخو بد خو بد خلق، خشمگین خشمناک غضبناک جمع متنمرین
متنمر
فرهنگ لغت هوشیار

متنمر

متنمر
خشم ناک وزشت خو. (آنندراج) (از منتهی الارب). زشت خو و ترشرو. (ناظم الاطباء) ، متغیر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، غرش کنان و غرنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنمر شود
لغت نامه دهخدا

متنفر

متنفر
نفرت دارنده، بیزار، گریزان، برای مِثال من آزموده ام این رنج و دیده این زحمت / ز ریسمان متنفر بُوَد گزیدۀ مار (سعدی۲ - ۶۴۸)
متنفر
فرهنگ فارسی عمید

متنکر

متنکر
کسی که خود را به صورتی نشان دهد که شناخته نشود، ناشناس
متنکر
فرهنگ فارسی عمید