- متنافر
- هراسان و گریزان، آنچه شنیدن آن مطبوع نباشد، ناخوشایند، ناخوش آهنگ
معنی متنافر - جستجوی لغت در جدول جو
- متنافر ((مُ تَ فِ))
- دو خط که نه متوازی باشند و نه متقاطع، دور شونده از یکدیگر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همسان
نگرنده، رودر رو
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، خیلی، به غایت، وافر، موفّر، عدیده، درغیش، جزیل، موفور، کثیر، غزیر، بی اندازه، مفرط، معتدٌ به، اورت
بیزار
بیگدیگر فخر کردن
نفرت دارنده، بیزار، گریزان، برای مثال من آزموده ام این رنج و دیده این زحمت / ز ریسمان متنفر بود گزیدۀ مار (سعدی۲ - ۶۴۸)
ناخوشایند، آنچه خوش آیند و دلپسند نباشد
گریختن و دور شدن از یکدیگر، از یکدیگر بیزاری جستن، ناسازگاری، در علوم ادبی ثقیل و دشوار بودن تلفظ چند کلمۀ پشت سر هم که از عیوب فصاحت است، مثل قرب قبر حرب
رمنده و نفرت کننده، گریزان و بیزار تجسس کننده
نازنده: به تبار، در فارسی: رماننده داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخارکننده، رماننده نافر مقابل ملائم: (دوم قوت جنباننده که بتایید او حیوان بجنبد و بدانچه ملائم اوست میل کند و از آنچه منافر اوست بگریزد) (چهارمقاله. 11)
((مُ فِ))
فرهنگ فارسی معین
داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخار کننده، در فارسی، رماننده، نافر، مقابل ملائم
پی در پی
پی در پی
برازنده
وانمودگر
محکوم بسبب گناهان (در دین زرتشتی)
موافق و سازگار با هم
تظاهر کننده، ظاهرساز
خودرابه خواب زننده،
گناه، بزه، گناه نابخشودنی، کسی که به واسطۀ ارتکاب گناه محکوم شده باشد
آراسته، با نسق و نظم، مرتب
چیزی که مورد نزاع قرار گیرد
کسی که خود را غافل وانمود سازد
پی در پی، ازپی هم پیاپی آینده، در علوم ادبی در علم عروض قافیه ای که میان دو حرف ساکن آن یک حرف متحرک باشد مانند مارا و یارا
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری
کسی که با شخص دیگر در نزاع و کشمکش باشد
کسی که عمداً کار و عمل خود را آشکار سازد
چیزی که مخالف و ضد دیگری باشد، دارای تناقض
ویژگی دو نقطه که در دو طرف قطر یک کره باشند
کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب