جدول جو
جدول جو

معنی متنافر

متنافر((مُ تَ فِ))
دو خط که نه متوازی باشند و نه متقاطع، دور شونده از یکدیگر
تصویری از متنافر
تصویر متنافر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متنافر

متنافر

متنافر
هراسان و گریزان، آنچه شنیدن آن مطبوع نباشد، ناخوشایند، ناخوش آهنگ
متنافر
فرهنگ فارسی عمید

متنافر

متنافر
هراسان و گریزان از ترس و بیم. (ناظم الاطباء)، برنده همدیگر را نزد حاکم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)، الفاظی را گویند که به گفتن مشکل بود و یکدیگر را امتحان کنند به گفتن الفاظ متنافر یا دو بار یا سه بار بر وِلا بتوانند گفتن (یا نه) چنانکه این الفاظ است: خواجه تو چه تجارت کنی. کم کس این را سه بار بیک دم تواند گفت که زبانش درنیاویزد و ضد این را که آسان بود گفتن و خوش و روان بود متلایم خوانند. (حدائق السحر فی دقائق الشعر چ مرحوم اقبال ص 87). و رجوع به تنافر شود
لغت نامه دهخدا

متوافر

متوافر
بِسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، خِیلی، بِه غایَت، وافِر، مُوَفَّر، عَدیدِه، دَرغیش، جَزیل، مَوفور، کَثیر، غَزیر، بی اَندازِه، مُفرِط، مُعتَدٌ بِه، اُوِرت
متوافر
فرهنگ فارسی عمید

متوافر

متوافر
بسیار و فراوان و وافر. ج، متوافرون. یقال هم متوافرون، ایشان بسیاراند. (ناظم الاطباء). بسیار. (آنندراج). بسیار. کثیر. فراوان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به توافر شود
لغت نامه دهخدا

متناذر

متناذر
همدیگر را ترساننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را پند دهنده یا ترساننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تناذر شود
لغت نامه دهخدا

متناذر

متناذر
شیر بیشه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا