جدول جو
جدول جو

معنی متقفقف - جستجوی لغت در جدول جو

متقفقف
(مُ تَ قَ قِ)
کسی که دندانهای وی از سرما بر هم میخورد، گیاه خشک شده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفقه
تصویر متفقه
عالم به علم فقه، فقیه، دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
ایستاده، در یک جا مانده، کسی که بر چیزی درنگ کند، درنگ کننده، حیران، عاجز، درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متفقد
تصویر متفقد
جویندۀ گم شده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
خشک شدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برهم خوردن دندان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لرزیدن از سرما و جز آن و گویند لرزیدن چانه است و برهم خوردن دندانها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ قِ)
مرد پشت دوتا. (از منتهی الارب) (آنندراج). کوژ
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَجِ)
جامۀ نیم خشک گردیده. (آنندراج). جامۀ نیم خشک شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجفجف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِ)
دو گروه که با هم به جنگ ایستاده شوند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دشمن و حریف رویاروی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تواقف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
مجتمع شده و فراهم شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقاصف شود، قطعات کشتی به هم زده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ذِ)
فرس متفاذف، اسب تیز شتابنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را سنگ اندازنده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). مشغول به صدمه رسانیدن همدیگر را. (ناظم الاطباء) ، مردم بدزبان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقاذف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَ قِ)
سپس پایگی رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سپسایگی رونده. (ناظم الاطباء). رجوع به تقهقر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَعِ)
سوارشونده بر ناقه ای که در سواری نیامده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سوارشونده بر ماده شتری که در سواری نیامده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ لَ)
زن لئیم و بی خیر. (از اقرب الموارد). مؤنث متقفل. و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَ قِ)
طریق متقعقع، راه دور و دراز که رونده اش را کوشش تمام لازم آید. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کوچ کرده با شور و غوغا و سفر دورودراز. (ناظم الاطباء) ، به زور خراج گیرنده از مسافر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَ قِ)
شنونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شنونده و مستمع. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقسقس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلفف
تصویر متلفف
در نیام شونده، جامه پیچنده: برخود
فرهنگ لغت هوشیار
متحداً، جمعاً، باتفاق، با هم باتفاق متحدا جمعا، متفقا وارد مجلس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقفی
تصویر متقفی
دنباله رو
فرهنگ لغت هوشیار
متفقه در فارسی مونث متفق: همیو سازوار هماهنگ دانا نما، دانا دانشمند مونث متفق یا دایره متفقه دایره عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. دایره متقارب. آنکه خود را فقیه معرفی کند، فقیه دانشمند جمع متفقهین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
((مُ تَ وَ قِّ))
درنگ کننده، در یک جا ایستاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفقه
تصویر متفقه
((مُ تَ فَ قِّ))
آن که خود را فقیه معرفی کند، فقیه، دانشمند، جمع متفقهین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
Halting
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
hésitant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
interrumpido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
বিরতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
रुकने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
interrotto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
прерывающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
haltend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
зупинений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
przerywany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
stockend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
interrompido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
terhenti
دیکشنری فارسی به اندونزیایی