- متعمق
- ژرفکاو ژرف اندیش آنکه بعمق چیزی رسیده ژرف اندیش جمع متعمقین
معنی متعمق - جستجوی لغت در جدول جو
- متعمق ((مُ تَ عَ مِّ))
- آن که به عمق چیزی رسیده، ژرف اندیش، جمع متعمقین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وابسته
پیوسته، وابسته، آویزان، آویخته
کسی که به دیگری عشق می ورزد، عاشق
کسی که از روی عمد و قصد کاری می کند
آکجوی دستار بر سر
سختی کشنده
کسی که جد و جهد میکند و بطور عمد و دانسته کار میکند
خویش از آن آویخته شده، مربوط. در آویزنده بچیزی، مرتبط متصل: ... حصول غرض هر دو صنف بوسیله این فضیلت متعلق بود، وابسته مربوط، خویشاوند خویش: متعلقانش را که نظر در کار او بود و شفقت بروزگار او پندش دادند و بندش نهادند سودی نکرد، جمع متعلقین
مهر ورز شیفته عاشقی نماینده عشق ورزنده جمع متعشقین
ژرف نگری
ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
دوراندیشی کردن، غور کردن
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
جمع متعمق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)