معنی متعمل - فرهنگ فارسی معین
معنی متعمل
- متعمل((مُ تَ عَ مِّ))
- کوشش کننده، ساعی، سختی کشیده، آن که به تکلف کاری انجام دهد، جمع متعملین
تصویر متعمل
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با متعمل
متعمل
- متعمل
- سختی کشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ساعی در کار و زحمت کش. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعمل شود
لغت نامه دهخدا
متحمل
- متحمل
- مجبور به تحمل رنج و سختی، بردبار، آنکه رنج و سختی را تحمل می کند، بار بردار
فرهنگ فارسی عمید