بلندشونده. در اصل متعالی بود اسم فاعل از تعالی که ناقص واوی است از تفاعل در حالت رفعی ضمه بر یاء ثقیل بود ساقط کردند بعد اجتماع ساکنین شد میان یا و تنوین. یاء را حذف کردند و درآخر وقف کردند تنوین هم ساقط گردید، متعال باقی ماند. (غیاث) (آنندراج). بلند و رفیع و بالا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : عالم را خاک کف دو پای تو کرده ست عزوجل ایزد مهیمن متعال. منوچهری (دیوان چ 2 ص 168). بزرگ بارخدائی که ایزد متعال یگانه کرد به توفیقش از جمیع الناس. منوچهری. آن آب حیات است که جاوید بماند نفسی که از او داد کریم متعالش. ناصرخسرو. در ملک ایمن از زوال، در ذات و نعمت متعال. (کشف الاسرار). و رجوع به تعالی و متعالی شود
بلندشونده. در اصل متعالی بود اسم فاعل از تعالی که ناقص واوی است از تفاعل در حالت رفعی ضمه بر یاء ثقیل بود ساقط کردند بعد اجتماع ساکنین شد میان یا و تنوین. یاء را حذف کردند و درآخر وقف کردند تنوین هم ساقط گردید، متعال باقی ماند. (غیاث) (آنندراج). بلند و رفیع و بالا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : عالم را خاک کف دو پای تو کرده ست عزوجل ایزد مهیمن متعال. منوچهری (دیوان چ 2 ص 168). بزرگ بارخدائی که ایزد متعال یگانه کرد به توفیقش از جمیع الناس. منوچهری. آن آب حیات است که جاوید بماند نفسی که از او داد کریم متعالش. ناصرخسرو. در ملک ایمن از زوال، در ذات و نعمت متعال. (کشف الاسرار). و رجوع به تعالی و متعالی شود
بلند شونده. اسم فاعل از تعالی که به کسر لام است باب تفاعل از ناقص، مأخوذ از علو. (غیاث) (آنندراج) : ذات تو به اوصاف محاسن متحلی است وز جملۀ اوصاف مساوی متعالی است. سوزنی. نظر همت این پادشاه عالی نسب متعالی حسب... اگر سایه بر ذرۀ خاک افکند آن ذره بر خورشید نور گسترد. (سندبادنامه ص 344). قدر او از عدوای اقبال و دولت او متعالی شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284). والی آن بقعه در کفر و کنود غالی است و به نخوت طغیان و عنود متعالی و مستحق است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 354). حضرت عالی منزلت ممالک مدار، متعالی منقبت. (حبیب السیر) ، بزرگوار. (دهار) (السامی فی الاسامی). و رجوع به تعالی و متعال شود
بلند شونده. اسم فاعل از تعالی که به کسر لام است باب تفاعل از ناقص، مأخوذ از علو. (غیاث) (آنندراج) : ذات تو به اوصاف محاسن متحلی است وز جملۀ اوصاف مساوی متعالی است. سوزنی. نظر همت این پادشاه عالی نسب متعالی حسب... اگر سایه بر ذرۀ خاک افکند آن ذره بر خورشید نور گسترد. (سندبادنامه ص 344). قدر او از عدوای اقبال و دولت او متعالی شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284). والی آن بقعه در کفر و کنود غالی است و به نخوت طغیان و عنود متعالی و مستحق است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 354). حضرت عالی منزلت ممالک مدار، متعالی منقبت. (حبیب السیر) ، بزرگوار. (دهار) (السامی فی الاسامی). و رجوع به تعالی و متعال شود
بشتاب ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : امتعل فلان، دارک الطعان فی اختلاس و سرعه. (اقرب الموارد) ، مقصود از استعمال این کلمه در تورات طوایفی است که جدا از اسرائیل باشد وهرگاه قومی از اسرائیل نیز در بت پرستی افتاده باشندبه آنان نیز اطلاق شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
بشتاب ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : امتعل فلان، دارک الطعان فی اختلاس و سرعه. (اقرب الموارد) ، مقصود از استعمال این کلمه در تورات طوایفی است که جدا از اسرائیل باشد وهرگاه قومی از اسرائیل نیز در بت پرستی افتاده باشندبه آنان نیز اطلاق شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
با هم بداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مر همدیگر را دانا کرده. (ناظم الاطباء) ، دانای همه چیز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعالم شود
با هم بداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مر همدیگر را دانا کرده. (ناظم الاطباء) ، دانای همه چیز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعالم شود