- متضعف
- ضعیف، سست، ناتوان، فقیر، من، بنده
معنی متضعف - جستجوی لغت در جدول جو
- متضعف
- نزار تکیده ناتوان ضعیف شونده، آنکه دچار سستی و بیحالی شده، بسیار ضعیف شونده جمع متضعفین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرودست، تهیدست، ستمدیده، بینوا
کم درآمد، محتاج، فقیر، درمانده، ناتوان
دو چند دو چندان دو چندان شونده
ضعیف شمرده شده، ناتوان یافته شده
دوبرابر، دو چندان
زبونی خواری، گمنامی
ضعیف کننده، سست کننده
ناتوان کننده
جمع متضعف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)