جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متضعف

متضعف

متضعف
نزار تکیده ناتوان ضعیف شونده، آنکه دچار سستی و بیحالی شده، بسیار ضعیف شونده جمع متضعفین
فرهنگ لغت هوشیار

متضعف

متضعف
بسیار ضعیف شونده، چرا که باب تفعیل برای مبالغه نیز می آید یا برای صیرورت. (آنندراج) (غیاث). حقیر و بی نام و نشان و ذلیل و بی قدر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
شریف اگر متضعف شود خیال مبند
که پایگاه بلندش ضعیف خواهد شد.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا

متضعف

متضعف
کسی که مردم وی را حقیر و ضعیف و خوار می پندارند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

مستضعف

مستضعف
ضعیف شمرده شده، سست وناتوان، تنگدست، بی بضاعت، فقیر
مستضعف
فرهنگ فارسی معین