جدول جو
جدول جو

معنی متشاخص - جستجوی لغت در جدول جو

متشاخص(مُ تَ خِ)
کار مختلف و متفاوت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مختلف و متفاوت و جدا و ممتاز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متشابک
تصویر متشابک
آنچه به هم مربوط است، شبکه شبکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متداخل
تصویر متداخل
داخل شده در یکدیگر، داخل شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشخص
تصویر متشخص
بزرگ و ممتاز، دارای تشخص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشاعر
تصویر متشاعر
کسی که خود را شاعر می پندارد و تظاهر به شاعری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشاکل
تصویر متشاکل
همانند، مانند هم، مثل یکدیگر، شبیه، نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشابه
تصویر متشابه
مانند هم، همانند، مقابل محکم، آیه ای که معنی واقعی آن معلوم نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشاغل
تصویر متشاغل
آنکه خود را به کاری مشغول سازد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ خِ)
مردمان ناموافق و ناسازگار و مخالف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سازهائی که هم آهنگ نباشند. (ناظم الاطباء) ، متمایل. (از اقرب الموارد). و رجوع به تشاخص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَخْ خِ)
جدا و ممتاز. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد معتبر و دارای آبرو و صاحب شأن و خدم و حشم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشخص شود
لغت نامه دهخدا
این واژه در فرهنگنامه های تازی نیامده جفت پذیرنده جفت پذیرنده. توضیح صیغه تشافع در قوامیس معتبر عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشائم
تصویر متشائم
متشایم در فارسی: مرغوا زننده فال بد زننده
فرهنگ لغت هوشیار
سستکار رو گردان از کار کسی که از کاری روی بر تابد و خود را بکار دیگر مشغول سازد
فرهنگ لغت هوشیار
سخت گیر چانه زن بد خوی سخت گیر و چانه زن: گرد هوا ها و آرزوانهاء مختلف و از آن زن و بچگان خود مگرد که شرکاء متشاکس اند هر کس را فرمان مختلف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاکل
تصویر متشاکل
همریخت همچهر موافقت کننده، چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاکی
تصویر متشاکی
گرزیتار (شکایت کننده) گله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاور
تصویر متشاور
سگالنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناقص
تصویر متناقص
نا تمام و ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشایع
تصویر متشایع
هنباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشایم
تصویر متشایم
فال بد زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشابه
تصویر متشابه
ماننده شونده، مانند و شبیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشخصه
تصویر متشخصه
مونث متشخص جمع متشخصات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفاخر
تصویر متفاخر
بر هم دیگر نازنده و فخر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشابک
تصویر متشابک
در هم در هم آمیخته مختلط، متشبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاجر
تصویر متشاجر
در هم آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشارک
تصویر متشارک
هنباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاعر
تصویر متشاعر
کسی که خود را شاعر پندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداخل
تصویر متداخل
داخل شده درهم و درج شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشخص
تصویر متشخص
مرد معتبر و دارای آبرو و صاحب شان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشخص
تصویر متشخص
((مُ تَ شَ خِّ))
ممتاز، دارای تشخص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشاکل
تصویر متشاکل
((مُ تَ کِ))
موافقت کننده، چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشافع
تصویر متشافع
((مُ تَ فِ))
جفت پذیرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشاغل
تصویر متشاغل
کسی که از کاری روی برتابد و خود را به کار دیگر مشغول سازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشاعر
تصویر متشاعر
((مُ تَ ع))
آن که خود را شاعر پندارد، شاعرنما، جمع متشاعرین
فرهنگ فارسی معین
برجسته، سرآمد، باشخصیت، متعین، متمایز، محترم، ممتاز
متضاد: بی سروپا
فرهنگ واژه مترادف متضاد