جدول جو
جدول جو

معنی متشاغل

متشاغل
کسی که از کاری روی برتابد و خود را به کار دیگر مشغول سازد
تصویری از متشاغل
تصویر متشاغل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متشاغل

متشاغل

متشاغل
سستکار رو گردان از کار کسی که از کاری روی بر تابد و خود را بکار دیگر مشغول سازد
فرهنگ لغت هوشیار

متشاغل

متشاغل
گروهی که خود را مشغول نگاه می دارند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متشاکل

متشاکل
همریخت همچهر موافقت کننده، چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد
متشاکل
فرهنگ لغت هوشیار

متشاکل

متشاکل
موافقت کننده، چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد
متشاکل
فرهنگ فارسی معین

متشاول

متشاول
حمله کننده به نیزه و جز آن بسوی یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مر یکدیگر رانیزه زننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاول شود
لغت نامه دهخدا

متشاکل

متشاکل
موافقت کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مناسب و موافق و پسند شده یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاکل شود
لغت نامه دهخدا