جدول جو
جدول جو

معنی مترسک - جستجوی لغت در جدول جو

مترسک
پیکره ای شبیه انسان از جنس سنگ، چوب یا پارچه که برای دور کردن جانوران در کشتزار برپا می کنند، کنایه از دارای ارادۀ ضعیف و بی شخصیت
تصویری از مترسک
تصویر مترسک
فرهنگ فارسی عمید
مترسک
مترس، سرخر مزاحم
تصویری از مترسک
تصویر مترسک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متنسک
تصویر متنسک
عبادت کننده، دین دار، پارسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متروک
تصویر متروک
به جاگذاشته شده، واگذاشته شده، واگذاشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متریک
تصویر متریک
متری، بر اساس قوانین اندازه گیری بر حسب واحد متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمسک
تصویر متمسک
کسی که به چیزی چنگ بیندازد، چنگ در زننده،، نگه دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترسم
تصویر مترسم
نویسنده و رسم کننده و صاحب رسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترسل
تصویر مترسل
نامه فرستنده، نامه نویسنده دبیر
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بنگرید به متری منسوب به متر متری. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
گذاشته شده، رها شده اپر ماندک باز مانده پس نهاده، رها شده هلیده (از هلیدن برابر با فرو گذاشتن و وا گذاشتن) ترک شده وا گذاشته. یا مال متروک. مالی که از میت باقی ماند
فرهنگ لغت هوشیار
دیندار و عبادت کننده نیایشگر پرستنده عبادت کننده جمع متنسکین: و نیز صاحب مردی عدلی مذهب بود و عدلی مذهبان بغایت متنسک باشند
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهدارنده، چنگ زننده به چیزی آگسه چنگ در زننده آگستار، گیرنده چنگ در زننده گیرنده متشبث جمع متمسکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متروک
تصویر متروک
ترک شده، واگذاشته شده، باطل شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترسل
تصویر مترسل
((مُ تَ رَ سِّ))
نویسنده، دبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متنسک
تصویر متنسک
((مُ تَ نَ سِّ))
پرستنده، عبادت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمسک
تصویر متمسک
((مُ تَ مَ سِّ))
چنگ در زننده، بازدارنده
فرهنگ فارسی معین
کسی که آداب وروسم چیزی را رعایت می کند ولی از حقیقت آن آگاه نیست یا به آن توجه نمی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترسل
تصویر مترسل
دبیر، منشی
فرهنگ فارسی عمید