سُماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سُماک، سَماقیل، تُرشابه، تُرشاوه، تُمتُم، تُتُم، تَتُری، تُرفان
استحکامات، جرثقیل (جنگی) : پیز محمدخان با امیر محبت حاکم بلوچستا از قصر قند بحوالی بمپور رسیده بنای محاصره را گذاشتند و بساختن باستیان و انداختن توپ و خمپاره و پیش بردن مطریس و مورچل مشغول شدند، توپخانه
گذاشته شده، رها شده اپر ماندک باز مانده پس نهاده، رها شده هلیده (از هلیدن برابر با فرو گذاشتن و وا گذاشتن) ترک شده وا گذاشته. یا مال متروک. مالی که از میت باقی ماند