جدول جو
جدول جو

معنی متمسک

متمسک
کسی که به چیزی چنگ بیندازد، چنگ در زننده،، نگه دارنده
تصویری از متمسک
تصویر متمسک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با متمسک

متمسک

متمسک
نگاهدارنده، چنگ زننده به چیزی آگسه چنگ در زننده آگستار، گیرنده چنگ در زننده گیرنده متشبث جمع متمسکین
فرهنگ لغت هوشیار

متمسک

متمسک
چنگ درزننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : به حبل تقوی و یقین و عروه وثقی دین متمسک و معتصم بوده است. (سندبادنامه ص 216). امیرنصر به مذهب امام ابوحنیفه رحمه اﷲ متمسک بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 440) ، بازایستنده از چیزی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تمسک شود، ضبط کننده و باز دارنده، سخت گیرنده، نگاهدارنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مترسک

مترسک
پیکره ای شبیه انسان از جنس سنگ، چوب یا پارچه که برای دور کردن جانوران در کشتزار برپا می کنند، کنایه از دارای ارادۀ ضعیف و بی شخصیت
مترسک
فرهنگ فارسی عمید