معنی متنسک
- متنسک((مُ تَ نَ سِّ))
- پرستنده، عبادت کننده
واژههای مرتبط با متنسک
متنسک
- متنسک
- عبادت کننده، دین دار، پارسا
متنسک
- متنسک
- دیندار و عبادت کننده نیایشگر پرستنده عبادت کننده جمع متنسکین: و نیز صاحب مردی عدلی مذهب بود و عدلی مذهبان بغایت متنسک باشند
متنسک
- متنسک
- پرستنده. (منتهی الارب) (آنندراج). دیندار و پارسا و خداپرست. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). متعبد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نیز صاحب مردی عدلی مذهب بود و عدلی مذهبان بغایت متنسک باشند. (چهارمقالۀ عروضی ص 28)
مترسک
- مترسک
- پیکره ای شبیه انسان از جنس سنگ، چوب یا پارچه که برای دور کردن جانوران در کشتزار برپا می کنند، کنایه از دارای ارادۀ ضعیف و بی شخصیت
متمسک
- متمسک
- کسی که به چیزی چنگ بیندازد، چنگ در زننده،، نگه دارنده
مترسک
- مترسک
- مترس، سرخر مزاحم
متنسکه
- متنسکه
- مونث متنسک جمع متنسکات
متمسک
- متمسک
- نگاهدارنده، چنگ زننده به چیزی آگسه چنگ در زننده آگستار، گیرنده چنگ در زننده گیرنده متشبث جمع متمسکین
متمسک
- متمسک
- چنگ در زننده، بازدارنده
