اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، بداغر، عبوس، ترش روی، عبّاس، تندرو، زوش، ترش رو، اخم رو، روترش، سخت رو، دژبرو، گره پیشانی، بداخم، عابس، تیموک
اَخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، بَداُغُر، عَبوس، تُرش روی، عَبّاس، تُندرو، زوش، تُرش رو، اَخم رو، روتُرش، سَخت رو، دُژبُرو، گِرِه پیشانی، بَداَخم، عابِس، تیموک
پرورنده. (آنندراج). تربیت کننده و پرورنده و مربی. (ناظم الاطباء) ، گرد آینده. (آنندراج). گرد آمده. (ناظم الاطباء) ، خواهانی چیزی کننده. (از منتهی الارب). کسی که ادعای ملکیت چیزی می کند. (ناظم الاطباء)
پرورنده. (آنندراج). تربیت کننده و پرورنده و مربی. (ناظم الاطباء) ، گرد آینده. (آنندراج). گرد آمده. (ناظم الاطباء) ، خواهانی چیزی کننده. (از منتهی الارب). کسی که ادعای ملکیت چیزی می کند. (ناظم الاطباء)
چشم دارنده و انتظار چیزی نماینده. (آنندراج). چشم دارنده و انتظاردارنده و منتظر، بند کننده غله به انتظار گرانی. (ناظم الاطباء). محتکر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تربص شود
چشم دارنده و انتظار چیزی نماینده. (آنندراج). چشم دارنده و انتظاردارنده و منتظر، بند کننده غله به انتظار گرانی. (ناظم الاطباء). محتکر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تربص شود
ستور که علف بهاری خورده و فربه شود. (آنندراج). فربه شدۀ از علف بهاری. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که چهارزانو می نشیند. (ناظم الاطباء). به چهارزانو نشیننده. (از منتهی الارب)
ستور که علف بهاری خورده و فربه شود. (آنندراج). فربه شدۀ از علف بهاری. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که چهارزانو می نشیند. (ناظم الاطباء). به چهارزانو نشیننده. (از منتهی الارب)
بر زمین افتاده. (ناظم الاطباء). بر جای مانده و بی حرکت. (از اقرب الموارد) ، کسی که نان را خرد خرد می کند و در اشکنه می ریزد. (ناظم الاطباء). اشکنه سازنده. (از منتهی الارب)
بر زمین افتاده. (ناظم الاطباء). بر جای مانده و بی حرکت. (از اقرب الموارد) ، کسی که نان را خرد خرد می کند و در اشکنه می ریزد. (ناظم الاطباء). اشکنه سازنده. (از منتهی الارب)
غذا دهنده. (آنندراج). کسی که غذا می دهد و می پروراند و آن که می پروراند و تربیت می کند. (ناظم الاطباء) ، مرباسازندۀ میوه ها و ریشه ها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تربی شود
غذا دهنده. (آنندراج). کسی که غذا می دهد و می پروراند و آن که می پروراند و تربیت می کند. (ناظم الاطباء) ، مرباسازندۀ میوه ها و ریشه ها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تربی شود