معنی متربص
- متربص((مُ تَ رَ بِّ))
- منتظر، متوقع، چشم دارنده
واژههای مرتبط با متربص
متربص
- متربص
- کسی که چشمداشت و انتظار دارد، منتظر، کسی که غله و سایر کالاها را برای گران شدن در انبار نگه می دارد، محتکر
متربص
- متربص
- پیوسا (پیوس انتظار باشد) چشم به راه آنکه انتظار و توقع دارد چشم دارنده منتظر جمع متربصین
متربص
- متربص
- چشم دارنده و انتظار چیزی نماینده. (آنندراج). چشم دارنده و انتظاردارنده و منتظر، بند کننده غله به انتظار گرانی. (ناظم الاطباء). محتکر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تربص شود
متربت
- متربت
- فَقر، تنگ دستی، تهیدستی، ناداری، درویشی، کمبود چیزی
متربد
- متربد
- اَخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، بَداُغُر، عَبوس، تُرش روی، عَبّاس، تُندرو، زوش، تُرش رو، اَخم رو، روتُرش، سَخت رو، دُژبُرو، گِرِه پیشانی، بَداَخم، عابِس، تیموک
مترخص
- مترخص
- آسان گیرنده آسانگیر
متربه
- متربه
- درویشی تنگدستی بینوایی
متربصه
- متربصه
- متربصه در فارسی پیوسایان گروهی که در هر زمان یک تن را (مهدی) می دانستند و چون او در می گذشت دیگری را (مهدی) می نامیدند (فضل بن شادان)
متربد
- متربد
- ترشروی، آسمان ابری شیر از جانوران متغیر، ترش رو، آسمان ابردار
