جدول جو
جدول جو

معنی متذائل - جستجوی لغت در جدول جو

متذائل
(مُ تَ ءِ)
خوارو ذلیل و حقیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متداول
تصویر متداول
مرسوم، ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است، چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده می شود، جیره، مواجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشاکل
تصویر متشاکل
همانند، مانند هم، مثل یکدیگر، شبیه، نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متداخل
تصویر متداخل
داخل شده در یکدیگر، داخل شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشاغل
تصویر متشاغل
آنکه خود را به کاری مشغول سازد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ءِ)
از ’ض ٔل’، باریک و خرد و حقیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تضاؤل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِ)
فال گیرنده. (غیاث) (آنندراج). فال گوینده و غیب گوینده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِ)
رجوع به متمایل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
فروتر و پست تر حال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تذایل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِ)
آنچه به لباس مانند گرگ باشد برای ناقه تا بر بچۀ غیرمهربان گردد. (آنندراج). هر چیزی که متشکل به شکل گرگ شده باشد و مخصوصاً آن را به ماده شتر می نمایانند تا بر بچۀ غیر مهربان گردد. (ناظم الاطباء) ، باد که نرم و مختلف وزد. (آنندراج). باد نرم که مختلف وزد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تذائب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِ)
خواهنده چیزی را همدیگر. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). مر یکدیگر پرسنده و خواهنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسأل و تساؤل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متجادل
تصویر متجادل
با هم خصومت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
سستکار رو گردان از کار کسی که از کاری روی بر تابد و خود را بکار دیگر مشغول سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاکل
تصویر متشاکل
همریخت همچهر موافقت کننده، چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشائم
تصویر متشائم
متشایم در فارسی: مرغوا زننده فال بد زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزایل
تصویر متزایل
جدا و علیحده، دور و متفرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزائد
تصویر متزائد
متزاید در فارسی افزون افزون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدائم
تصویر متدائم
انبوهی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداول
تصویر متداول
رایج، و معمول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهل
تصویر متجاهل
خویشتن را نادان نماینده، کسی که تظاهر به نادانی می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسائل
تصویر متسائل
همخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبادل
تصویر متبادل
معاوضه کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبائع
تصویر متبائع
داد و ستد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبائن
تصویر متبائن
متباین درفارسی: جدا، نا ساز، نا برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداخل
تصویر متداخل
داخل شده درهم و درج شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزائل
تصویر متزائل
متزایل در فارسی: جدا شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحامل
تصویر متحامل
زیر بار رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاکل
تصویر متشاکل
((مُ تَ کِ))
موافقت کننده، چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشاغل
تصویر متشاغل
کسی که از کاری روی برتابد و خود را به کار دیگر مشغول سازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متزایل
تصویر متزایل
((مُ تَ یِ))
جدا شونده، جدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متداول
تصویر متداول
((مُ تَ وِ))
آن چه معمول و مرسوم باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متداخل
تصویر متداخل
((مُ تَ خِ))
داخل شده (در یکدیگر)، در میان آمده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجاهل
تصویر متجاهل
((مُ تَ هِ))
کسی که خود را به نادانی می زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجادل
تصویر متجادل
((مُ تَ دِ))
با هم خصومت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متداول
تصویر متداول
فراگیر
فرهنگ واژه فارسی سره