جدول جو
جدول جو

معنی متحاجز - جستجوی لغت در جدول جو

متحاجز(مُ تَ جِ)
از یکدیگر باز شده در حرب. (آنندراج). دو گروه از هم باز شدۀ در حرب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرزومند به مخالفت. (ناظم الاطباء) ، آن که متعرض می شود و یا مانعی می اندازد در راه دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاجز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متحاکم
تصویر متحاکم
آنکه با طرف دعوی نزد حاکم می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحارب
تصویر متحارب
طرف مقابل در جنگ، دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
ویژگی کسی یا چیزی که از دیگران جدا و مشخص باشد، دارای تمایز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمازج
تصویر متمازج
آنچه با دیگری به هم آمیخته می شود، به هم آمیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحاشی
تصویر متحاشی
هراسان، ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وِ)
دو گروه از هم به کرانه شونده. (آنندراج). از یک دگر پشت دهنده وفرار کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاوز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاجْ ج)
با هم خصومت کننده. (آنندراج). با یکدیگر خصومت کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با یکدیگر صلح کردن و از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب. (آنندراج). تمانع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر صلح کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
همدیگر پیکار نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). با همدیگر پیکار کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناجز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با هم چیستان گوینده (آنندراج). مر یکدیگر را چیستان و معما گوینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاجی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
بازشناخته از، جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمازج
تصویر متمازج
همامیز بهم آمیزنده مزج شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحارب
تصویر متحارب
کسی که آتش جنگ بر افروزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاجر
تصویر متشاجر
در هم آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاوز
تصویر متجاوز
چشم پوشنده و اغماض کننده و به معنی تجاوز کننده، تعدی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
نابود شونده بیهوده شونده از بین رونده باطل شونده: اصحاب ابو هاشم گویند مثل بمثل متحابط شود... توضیح در عربی تحابط نیامده و احباط بمعنی از بین بردن و باطل کردن و اعراض آمده ولی متحابط در فارسی استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
متحابه در فارسی مونث متحاب: همدوستار مونث متحاب: سفارتخانه های دول متحابه دربار همایون، جمع متحابات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحادث
تصویر متحادث
هم گوی هم سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاکم
تصویر متحاکم
آنکه با طرف دعوی نزد حاکم رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسب
تصویر متحاسب
حساب کننده با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسد
تصویر متحاسد
حسد کننده و رشک برنده بر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
دور شونده به یکسو شونده دور شونده بیکسو شونده کناره گیر: هر چند از آن نهب و تاراج از سلطان متحاشی و مستشعر بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحالف
تصویر متحالف
هم پیمان هم سوگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحامل
تصویر متحامل
زیر بار رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحامی
تصویر متحامی
خویشتندار، پرهیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاور
تصویر متحاور
هم سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
((مُ تَ یِ))
چیزی که از دیگری جدا و مشخص باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمازج
تصویر متمازج
((مُ تَ زِ))
به هم آمیزنده، مزج شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحاکم
تصویر متحاکم
((مُ تَ کِ))
با طرف دعوی نزد حاکم رونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحاشی
تصویر متحاشی
((مُ تَ))
دور شونده، به یکسو شونده، کناره گیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحاسب
تصویر متحاسب
((مُ تَ س))
با یکدیگر حساب کننده، جمع متحاسبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحارب
تصویر متحارب
((مُ تَ رِ))
برافروزنده آتش جنگ، جنگ کننده، جمع متحاربین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجاوز
تصویر متجاوز
چنگ انداز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
جدا
فرهنگ واژه فارسی سره