صیغه، نکاح موقت، زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، متعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
صیغه، نکاح موقت، زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، مُتعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
میانۀ راه. (منتهی الارب). میانه و وسط راه. ج، محاج. (ناظم الاطباء). محجه، راه روشن. (یادداشت مرحوم دهخدا) (مهذب الاسماء). محجت. محجه. و رجوع به محجت شود: از این جمله به محجۀ صواب و منهج استقامت کدام نزدیکتر است. (سندبادنامه ص 316). مناهج عدل که نامسلوک مانده بود و محجۀ انصاف که به مواطاه اقدام ظلم تمام مندرس و محو گشته، مسلوک و معین شد. (سندبادنامه ص 10). قدمی از محجۀ مراد من فراتر ننهاده. (مرزبان نامه ص 242) ، هر چیز اقامه شده با دلیل. (ناظم الاطباء)
میانۀ راه. (منتهی الارب). میانه و وسط راه. ج، محاج. (ناظم الاطباء). محجه، راه روشن. (یادداشت مرحوم دهخدا) (مهذب الاسماء). محجت. محجه. و رجوع به محجت شود: از این جمله به محجۀ صواب و منهج استقامت کدام نزدیکتر است. (سندبادنامه ص 316). مناهج عدل که نامسلوک مانده بود و محجۀ انصاف که به مواطاه اقدام ظلم تمام مندرس و محو گشته، مسلوک و معین شد. (سندبادنامه ص 10). قدمی از محجۀ مراد من فراتر ننهاده. (مرزبان نامه ص 242) ، هر چیز اقامه شده با دلیل. (ناظم الاطباء)
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)