جدول جو
جدول جو

معنی متء - جستجوی لغت در جدول جو

متء
(سُ)
به عصا زدن. (تاج المصادر). به چوبدستی زدن. (آنندراج). متاءه بالعصا متاءً، به چوب دستی زد او را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیدن رسن را و دراز نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متی
تصویر متی
(پسرانه)
نام پدر یونس (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماء
تصویر ماء
آب، ماده ای مایع، بی طعم، بی بو و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی h۲o که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته، در صد درجۀ سانتی گراد جوش می آید و در صفر درجۀ سانتی گراد منجمد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متد
تصویر متد
قاعده، روش، رویه، اسلوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مته
تصویر مته
ابزاری که نجار با آن چوب و تخته را سوراخ می کند، پرما، ماهه، بهرمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متل
تصویر متل
مهمان خانۀ بزرگ در خارج شهر و در محل هایی که مردم برای تفرج می روند، Motel
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متم
تصویر متم
آنچه موجب تکمیل چیز دیگر می شود، تمام کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متر
تصویر متر
واحد اندازه گیری طول برابر با ۱۰۰ سانتی متر، کنایه از ابزاری درجه بندی شده و نواری شکل و باریک برای اندازه گیری طول که انواع مختلف دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متن
تصویر متن
پشت، درون چیزی
نوشته، مکتوب
مقابل حاشیه، بخش اصلی یک نوشته یا صفحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متل
تصویر متل
داستان کوتاه عامیانه و موزون
کنایه از سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متی
تصویر متی
از مقوله های منطق ارسطو که نسبت شیء به زمان را نشان می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ خُ)
دوختن جامه را، ریشه تافتن، چنانکه گلیم را، بستن، چنانکه گره را، زدن، رفث. مباضعت. جماع کردن، پیوسته نگریستن، فرودآوردن متاع را از شتران. (منتهی الارب) ، بستن و استوار کردن دیوار را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ)
قصد کردن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متد
تصویر متد
شیوه، آئین، اسلوب، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
کی ک یکی از گفت های نه گانه و یا یکی از تاوران (اعراض) یا فتاد ها در فرزان کی ک چه زمان ک، یکی از مقولات نه گانه عرض و عبارتست از بودن چیزی در زمان یا در حد زمان و یا نسبت چیزیست بزمان: پس هستی بر ده چیز افتد... جوهر و کیفیت و اضافت و این متی و وضع و ملک
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از اندازه طول که عبارت است از یک چهل میلیون جز از دایره نصف النهار و مساوی است به پانزده گره و سه ریع گره، یعنی یک ربع گره از گز شاه که اندازه معمولی این زمان است کوتاهتر میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرء
تصویر مرء
مرد مرد رجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مته
تصویر مته
آلتی باشد که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متش
تصویر متش
سپیدی ناخن پیس ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
سرزا پا به ماه: زن، پر ماهی (بدر تمام)، رسا کننده تمام کننده کامل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متن
تصویر متن
عبارت کتابی که شرح آن توان کرد
فرهنگ لغت هوشیار
آب، آب جمع میاه. یا ماء جاری. آب روان مقابل ماء راکد. توضیح آبی است که برروی سیلان داشته باشد مانند آب قناتها و نهرها و رودها وبملاقات نجس نجس نمیشود مگر آنکه رنگ یا بوی یا طعم آن تغییریابد. یا ماء راکد. آب ایستاده مقابل ماء جاری. توضیح آبی است که جریان نداشته و دریک جا متوقف باشد و آن دو قسماست یا کر است یا کمتر از کر (که ماء قلیل گویند)، اگر بحد نصاب کر باشد طاهر و مطهر است مگر آنکه رنگ یا بوی یا طعم آن تغییر کند و درین صورت بمحض برخورد با متنجس نجس می شود. این نوع آب را مضاف گویند. یا ماء معین. آب روان و پاک، (فردوسی) سخن را باسمان علیین برد و در عذوبت بماء معین رسانید... یا ماء ورد. گلاب
فرهنگ لغت هوشیار
گرده دان در گیاهان، ترنج از میوه ها در برهانمتک به آرش ترنج پارسی دانسته شده ترنج که در تداول عامه به بالنگ معروف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متل
تصویر متل
قصه های کوچک خوش آینده و حکایتهای خرافی، مزخرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماء
تصویر ماء
آب، آب آشامیدنی، جمع میاه، امواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متر
تصویر متر
((مِ))
نواری باریک و درجه بندی شده از فلز، پارچه یا جنس دیگر که برای اندازه گیری طول و عرض اشیاء استفاده می شود، واحد طول که تقریباً برابر است با یک چهل میلیونیم نصف النهار زمین، مربع واحد سطح و آن مربعی است به ضلع یک متر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متد
تصویر متد
((مِ تُ))
روش، قاعده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متن
تصویر متن
((مَ))
نوشته داخل صفحه که شامل حاشیه نمی شود، زمین بلند، جمع متون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متم
تصویر متم
((مُ تِ مّ))
تمام کننده، کامل کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متل
تصویر متل
((مُ تِ))
مهمان خانه کنار دریا، بین راه و اقامتگاه ییلاقی، راه سرا (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متل
تصویر متل
((مَ تَ))
افسانه، داستان کوتاه، مثل، سخنی که از روی شوخی گفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرء
تصویر مرء
((مَ))
مرد، رجل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مته
تصویر مته
((مَ تِّ))
دستگاهی که با آن چوب، آهن، و دیوار را سوراخ کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متر
تصویر متر
گز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متن
تصویر متن
نویسه
فرهنگ واژه فارسی سره