جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مرء

مرء

مرء
با زن مانستن در هیأت یا کلام. (منتهی الارب). به زنان شبیه گشتن در شکل و هیأت یا طرز سخن گفتن و کلام. (از اقرب الموارد) ، خوشگوار یافتن طعام را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مرائه. رجوع به مرائه شود
لغت نامه دهخدا

مرگ

مرگ
مردن، موت، کنایه از نیستی، فنا
مرگ موش: آرسنیک، شبه فلز جامد، بلوری، شکننده و قهوه ای تیره که دارای ترکیبات سمی و مهلک است و در صنعت به کار می رود
مرگ و میر: مرگامرگ
مرگ پای آگیش: مرگ که پاپیچ همه کس شود
مرگ
فرهنگ فارسی عمید