جدول جو
جدول جو

معنی مبیخ - جستجوی لغت در جدول جو

مبیخ
(مُ)
فرونشانندۀ آتش و خشم. (آنندراج). خاموش کننده و فرونشانندۀ آتش. (ناظم الاطباء). فرونشانندۀ آتش. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبیض
تصویر مبیض
جلادهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبین
تصویر مبین
بیان کننده، آشکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبین
تصویر مبین
آشکار کننده، واضح، روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبین
تصویر مبین
بیان کرده شده، آشکار، واضح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبیخ
تصویر طبیخ
هر چیز پخته شده مانند غذا، آجر و گچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریخ
تصویر مریخ
سیّارۀ مرّیخ، چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت دوری از خورشید، بخون، غضبان فلک، طرف دار پنجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبیت
تصویر مبیت
شب را در جایی به سر بردن، جای خوابیدن، خوابگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبیع
تصویر مبیع
چیزی که فروخته شده است، کالایی که مورد خریدوفرو ش قرار گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبیل
تصویر مبیل
فرانسوی مبایل درانگلیسی جنبان، روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسیخ
تصویر مسیخ
چهره بر گشته، شتافرید، گول، گوشت بی مزه
فرهنگ لغت هوشیار
ستاره ای از زمین کوچکتر که بعد از زمین واقع شده و در برابر عطارد و نصف زهره روشنائی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبیت
تصویر مبیت
خوابیدن، شب گذراندن، خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبیع
تصویر مبیع
چیزیکه فروخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبیض
تصویر مبیض
سفید کننده جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبین
تصویر مبین
بیان کرده شده، پیدا و آشکار کرده، هویدا، آشکار، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیخ
تصویر طبیخ
پخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیخ
تصویر سبیخ
گلوله پنبه، پنبه دارویین پنبه آغشته به دارو، پر افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیخ
تصویر ربیخ
پالان بزرگ پالان ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبیخ
تصویر لبیخ
پر گوشت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبیض
تصویر مبیض
((مُ بَ یِّ))
جامه سفید پوشنده، سفید گرداننده (جامه و غیره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مریخ
تصویر مریخ
((مِ رِّ))
بهرام، چهارمین سیاره از منظومه شمسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبیت
تصویر مبیت
((مُ بَ یِّ))
آنکه اراده کاری کند در شب و تصمیم گیرد، گفتگو کننده در شب، شبیخون آورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبیت
تصویر مبیت
جای خواب، شب را گذراندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبیع
تصویر مبیع
((مَ))
فروخته شده، خریده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبین
تصویر مبین
((مُ بَ یِّ))
بیان کننده، آشکار کننده، واضح کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبین
تصویر مبین
((مُ بَ یَّ))
آشکار کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبین
تصویر مبین
بازگو کننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مریخ
تصویر مریخ
بهرام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبید
تصویر مبید
Exterminator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مبید
تصویر مبید
exterminador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مبید
تصویر مبید
Vernichter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مبید
تصویر مبید
eksterminator
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مبید
تصویر مبید
истребитель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مبید
تصویر مبید
винищувач
دیکشنری فارسی به اوکراینی