از مباعده عربی، دوری و مفارقت و جدایی و دوری و رحلت و مهاجرت و مهجوری از خدمت. (ناظم الاطباء) : و زنگ سینۀ وی را در هجر و مباعدت خود برزدود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 456). رجوع به مباعده شود
از مباعده عربی، دوری و مفارقت و جدایی و دوری و رحلت و مهاجرت و مهجوری از خدمت. (ناظم الاطباء) : و زنگ سینۀ وی را در هجر و مباعدت خود برزدود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 456). رجوع به مباعده شود
مساعده. مساعده. یاری کردن. (غیاث). مدد کردن. کمک کردن. کمک. یاری. یارمندی. دستیاری. همراهی. معاضدت. معاونت. موافقت: عشق خوش است ار مساعدت بود از یار یار مساعد نه اندک است و نه بسیار. فرخی. امیر ماضی چند رنج برد... تا قدرخان خانی یافت به قوت مساعدت وی کار او قرار گرفت. (تاریخ بیهقی). اگر مرد از قوت عزم خویش مساعدت تمام نیابد. (تاریخ بیهقی ص 99). چون دوستی مؤکد گشت بدانند که مساعدت و موافقت هر دو جانب (مسعود و قدرخان) ... شادمانه شوند. (تاریخ بیهقی ص 210). قضای ایزد تعالی با تضریبهای وی مساعدت و موافقت نکرد. (تاریخ بیهقی). نفاذ کار و ادراک مطلوب جز به عادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواندبود. (کلیله و دمنه). قابوس... باز گردید و با نیشابور آمد و منتظر مساعدت ایام و امکان فرصت بنشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216)
مساعده. مساعده. یاری کردن. (غیاث). مدد کردن. کمک کردن. کمک. یاری. یارمندی. دستیاری. همراهی. معاضدت. معاونت. موافقت: عشق خوش است ار مساعدت بود از یار یار مساعد نه اندک است و نه بسیار. فرخی. امیر ماضی چند رنج برد... تا قدرخان خانی یافت به قوت مساعدت وی کار او قرار گرفت. (تاریخ بیهقی). اگر مرد از قوت عزم خویش مساعدت تمام نیابد. (تاریخ بیهقی ص 99). چون دوستی مؤکد گشت بدانند که مساعدت و موافقت هر دو جانب (مسعود و قدرخان) ... شادمانه شوند. (تاریخ بیهقی ص 210). قضای ایزد تعالی با تضریبهای وی مساعدت و موافقت نکرد. (تاریخ بیهقی). نفاذ کار و ادراک مطلوب جز به عادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواندبود. (کلیله و دمنه). قابوس... باز گردید و با نیشابور آمد و منتظر مساعدت ایام و امکان فرصت بنشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216)
جمع مبدعه، نو پدیدان آفریدگان، جمع مبدعه، نو یابان جمع مبدعه (مبدع) چیزهای تازه پدید آمده آفریده ها: و بعد از وقوف بر حقایق آن گرد دقایق مبدعات برآمدم، جمع مبدعه
جمع مبدعه، نو پدیدان آفریدگان، جمع مبدعه، نو یابان جمع مبدعه (مبدع) چیزهای تازه پدید آمده آفریده ها: و بعد از وقوف بر حقایق آن گرد دقایق مبدعات برآمدم، جمع مبدعه
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی