جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مباعدت

مباعدت

مباعدت
دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
فرهنگ لغت هوشیار

مباعدت

مباعدت
از مباعده عربی، دوری و مفارقت و جدایی و دوری و رحلت و مهاجرت و مهجوری از خدمت. (ناظم الاطباء) : و زنگ سینۀ وی را در هجر و مباعدت خود برزدود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 456). رجوع به مباعده شود
لغت نامه دهخدا

مباعده

مباعده
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
فرهنگ لغت هوشیار

مساعدت

مساعدت
یاری کردن موافقت کردن، یاری موافقت: اعیان و مشاهیر خراسان از ما درخواست کردند تا رعایت و حمایت ایشان کنیم و بمساعدت و معاونت ایشان قیام و اقدام نماییم
فرهنگ لغت هوشیار