- مباضعت
- جماع کردن آرمیدن: و بلفظ فعل از آنست که فعل در باب مباشرت و مباضعت مضاف با مرد است
معنی مباضعت - جستجوی لغت در جدول جو
- مباضعت ((مُ ضَ عّ))
- جماع کردن، آرمیدن
- مباضعت
- جماع کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
بیعت کردن
در فارسی: مباضعه و مباضعت: گای گادن جماع کردن آرمیدن: و بلفظ فعل از آنست که فعل در باب مباشرت و مباضعت مضاف با مرد است
شیر دادن
با یکدیگر قرار نهادن قرار گذاشتن: (پس بعضی از ایشان اعتراف نمودند و تمامی مواضعت و مبایعت خویش مقرر گردانید و دیگران بضرورت اقتدا کردند.) (کلیله. مصحح مینوی 324)، متارکه کردن خرید و فروش، سازواری کردن موافقت کردن، قرار گذاری، متارکه خرید و فروش، سازواری موافقت، قرار داد، جمع مواضعات
بازدارندگی، جلوگیری، بازداری، جلوگیری
بازگشت
دشمنی، عداوت، خصومت
با هم خوابیدن، همخوابگی
با هم کشتی گرفتن، کشتی گیری
یکدیگر را فریب دادن، خدعه کردن
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
مانند و شبیه یکدیگر شدن، مشابهت
جدایی، تضاد، دشمنی، خصومت، تفاوت
پیروی کردن، در پی کسی رفتن، بدرقه کردن، مسافتی دنبال مسافر یا مهمان رفتن
شتاب کردن، شتافتن، بر یکدیگر پیشی گرفتن
بازو به بازوی هم دادن، به یکدیگر کمک کردن
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
اقدام کردن به کاری، پیشی گرفتن، شتاب کردن
جمع شدن باهم، جماع کردن، هم بستر شدن با زن
اطاعت کردن، فرمان برداری، موافقت کردن در امری
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن
کسی را از کاری بازداشتن، منع کردن، جلوگیری کردن
رجوع کردن، بازگشتن، توبه کردن، بازگشتن به سوی خدا
پیروی، از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت
به یکدیگر ضربه و لطمه زدن، همدیگر را طرد کردن یا کشتن
یکدیگر را راندن و دور کردن، از کسی حمایت و طرف داری کردن، دفاع کردن، سهل انگاری در انجام کاری، تعلّل کردن
پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن، تبادر، مبادره، چالاکی، تعجیل و شتابی
آشکار کردن، ظاهر کردن دشمنی، ظهور
با یکدیگر بحث کردن، بحث گفتگو، جمع مباحثات
جمع مباح، روا ها شایست ها