جدول جو
جدول جو

معنی مام - جستجوی لغت در جدول جو

مام
مادر، انسان یا حیوان مادۀ دارای فرزند، اصلی، اولیه مثلاً دانشگاه مادر، برانگیزنده، باعث، زمین، خاک، هر یک از عناصر چهارگانه
تصویری از مام
تصویر مام
فرهنگ فارسی عمید
مام
مادر را گویند و به عربی والده و ام خوانند، (برهان)، مادر، (آنندراج)، مادر و ام و والده، (ناظم الاطباء)، لیتوانی، موما، مه مه (مادر)، اسلاوی کلیسیایی، مه مه (ماما)، وخی، موم، سریکلی، مام (مادر بزرگ)، افغانی، مامی (عمه، خاله)، یونانی، مه مه (ماما، مادر بزرگ) لاتینی، مموله، مه مه (ماما، مادر بزرگ)، آلمانی عالی قدیم، موما، موئوما (عمه، خاله)، پازند، مام (مادر)، و با ماما و مامی مقایسه شود، (حاشیۀ برهان چ معین)، ام، والده، مادر، ننه، ماما، مقابل باب، پدر (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ایدون فروکشی به خوشی آن می حرام
گویی که شیر مام زپستان همی مکی،
کسایی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
مرا خاکسار دو گیتی مکن
ازاین مهربان مام بشنو سخن،
فردوسی،
بر آن مام کو چون تو فرزند زاد
نشاید جز از آفرین کرد یاد،
فردوسی،
چو آن خواسته دید شاه زمین
بپذرفت و بر مام کرد آفرین،
فردوسی،
وز آن جایگه شد بر مام خویش
بشد شاد دل یافته کام خویش،
فردوسی،
جام می ازدست بیفکن که نیست
حاصل آن جام مگر وای مام،
ناصرخسرو (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
ای مام یتیمان سوی تو خوار است
لیکن تو بسی کرد خواهی ای مام،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 266)،
در نامۀ طمع ننبشته ست دست دهر
زاول مگر که ذل و سرانجام وای مام،
ناصرخسرو (یادداشت ایضاً)،
ترا اگر نبود ناصبی امام امروز
بسی که فردا ای وای مام باید کرد،
ناصرخسرو،
شاد الا به در مرگ نبینی مردم
بکر جز در شکم مام نیابی دختر،
انوری،
از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد
این زال سپید ابرو وین مام سیه پستان،
خاقانی،
من دست برجبین ز سر درد چون جنین
کارد زعجز روی به دیوار پشت مام،
خاقانی،
چند گویی فلان چنانش مام
چند گویی فلان چنانش پدر،
وصفی کرمانی
- مام و باب، مادر و پدر، ام و اب، والدین، ابوین:
سدیگر بپرسیدش افراسیاب
از ایران و از شهر و از مام و باب،
فردوسی،
بدان دخت لرزان بدی مام و باب
اگر تافتی بر سرش آفتاب،
فردوسی،
سدیگر بپرسیش از مام و باب
از آرام و از شهر و از خورد و خواب،
فردوسی،
وز آنجا در جهان مردمت خواند
ز راه مام و باب مهربانت،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
مام
تا
تصویری از مام
تصویر مام
فرهنگ لغت هوشیار
مام
مادر
تصویری از مام
تصویر مام
فرهنگ فارسی معین
مام
ام، مادر، مامان، ننه، والده
متضاد: اب، پدر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمام
تصویر تمام
کامل شدن، تمام و کامل کردن، گذرانیدن و به سر بردن، به سر آمدن، کامل، درست، بی عیب، همه، همگی، زیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمام
تصویر جمام
انسان یا جانوری که پس از خستگی، خورده و خفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمام
تصویر حمام
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمام
تصویر ضمام
آنچه با آن چیزی را به چیز دیگر ضمیمه کنند، آنچه دو یا چند چیز را به یکدیگر پیوند دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی، پیش نماز، هر یک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیر، شیخ
امام جماعت: پیش نماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمام
تصویر حمام
محلی برای شستشوی بدن، گرمابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذمام
تصویر ذمام
حق، حرمت، واجب، زینهار
فرهنگ فارسی عمید
سرمه، جمع لمه، موی پیچه ها ژولیده موی ها دیدار یک روز در میان نعناع، سوسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمام
تصویر قمام
مورد اسپرم (آس بری) از گیاهان، جمع قمامه، آخال ها گروه ها مورد
فرهنگ لغت هوشیار
ابر، ابر مرده دروج (اسفنج گویش گیلکی)، سر نشست رو در روی ته نشست و ته نشین، سپیدک سپیدی در چشم زکام بنگرید به زکام جمع غمامه ابر سحاب، ابر سفید، اسفنج دریایی، رسوبی که بالای قاروره باشد، سفیدی رقیقی که بر چشم افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمام
تصویر صمام
در پوش در بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمام
تصویر ضمام
گیره گیره کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمام
تصویر شمام
بسیار بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمام
تصویر سمام
تند و سبک، جمع سم، زهرها، سوراخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمام
تصویر تمام
همه آن، تمام شئیی تمام آن، درست و کافی و کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمام
تصویر رمام
استخوانهای پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
کبوتر، هر نوع مرغ طوقدار گرمابه، محل شستن سر و بدن گرمابه، محل شستن سر و بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمام
تصویر ذمام
حق، واجب، حرمت، آبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمام
تصویر دمام
مالیدنی، ابر بی باران، سرخاب از آرایه ها، جمع دمیمه، زنان پست
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان، افسار لگام ، پیشوا رهبر گیاه بلند رشته ای که در جوف بینی شتر کنند و بروی مهار بندند، مهار عنان (شتر و اسب) جمع ازمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمام
تصویر ثمام
یز از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمام
تصویر جمام
آسودگی و آسایش اسب پس از خستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، پیشنماز، پیشرو روبرو، جلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام
تصویر امام
پیش، جلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، پیشرو، پیش نماز، پیر، شیخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمام
تصویر تمام
((تَ))
کامل، درست، بی عیب، رسا، همه، همگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمام
تصویر حمام
((حَ))
کبوتر، جمع حمائم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمام
تصویر تمام
آزگار، همه، پایان، هماد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمام
تصویر حمام
گرمابه
فرهنگ واژه فارسی سره