جدول جو
جدول جو

معنی مالداری - جستجوی لغت در جدول جو

مالداری
دولت و ثروت و غنا، (ناظم الاطباء)، ثروتمندی، توانگری:
سلطان عرب به کامکاری
قارون عجم به مالداری،
نظامی،
، داشتن استر و خر و مانند آن بیشتر برای کرایه دادن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، دارای چارپایان بودن، تربیت گاو و گوسفند و اسب: شغل اهالی کشاورزی و مالداری است، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرغداری
تصویر مرغداری
شغل و عمل مرغدار، مکانی برای پرورش مرغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازداری
تصویر رازداری
عمل رازدار، سرّنگه داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامداری
تصویر دامداری
دام پروری، شغل و عمل دام پرور، نگهداری و پرورش حیوانات اهلی، محل پرورش حیوانات اهلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماندایی
تصویر ماندایی
صابئی، فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، صابئین، صابی، مغتسله، ماندائیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مال دار
تصویر مال دار
متمول، ثروتمند، صاحب مال، صاحب چهارپا و ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهداری
تصویر راهداری
نگهبانی راه، محافظت جاده، باج راه، باج و مالیاتی که در راه از مسافر گرفته شود
فرهنگ فارسی عمید
(خِ مَ نُ / نِ / نَ)
صاحب مال و دولتمند، (آنندراج)، غنی و پولدار و متمول و مالک و صاحب مال، (ناظم الاطباء)، مال دارنده، دارای مال، ثروتمند، غنی، توانگر، دارا، صاحب ثروت، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
یکی مایه ور مالدار ایدر است
که گنجش ز گنج تو افزون تر است،
فردوسی،
مالداران توانگر کیسۀ درویش دل
در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند،
سنائی،
من مفلسم و تو مالداری
من خالیم و تو خالداری،
نظامی،
مالداری را شنیدم که به بخل اندر چنان مشهور بود که حاتم طائی در کرم، (گلستان چ قریب ص 109)، مالک ستور و حشم، صاحب مواشی، آنکه گاو و گوسفند و خر و استر و امثال آن دارد، صاحب چارپایان، آنکه رمه و گله و ایلخی دارد برای فروش یا اجاره یا فایده های دیگر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خرکچی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مالدار
تصویر مالدار
صاحب مال و دولتمند، متمول، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
مالدار: وسخواستک خواستا کمند توانگر، چار پا دار دارای مال ثروتمند غنی: مالداری را شنیدم که ببخل اندر چنان معروف بود که حاتم طائی در کرم، صاحب چارپایان (اسب و استر و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
ایتالیایی تب لرز از بیماری ها مرضی عفونی که حاملش نوعی میکرب از راسته جانوران یک سلولی و جزو هاگ داران است. میکرب این مرض بوسیله نیش پشه مخصوصی بنام آنوفل - که در اماکن باتلاقی و مردابها بفراوانی موجود است - وارد خون بدن انسان میشود. میکربهای مالاریا مستقیما گلبولهای قرمز خون را مورد حمله قرار میدهند و از بین میبرند و ایجاد کم خونی شدید در مریض مینمایند. از این رو مالاریا مرضی است خطرناک که باید مبارزه پی گیرو شدید باپشه ناقل میکرب آن بعمل آید. میکرب این مرض موسوم به هماتوزوئر است. چون این ناخوشی در دوران استقرارش به تناوب (یک یا دوسه روز در میان) ایجاد تب و لرز میکند به تب نوبه نیز موسوم است تب لرز تب نوبه تب نوبه یی نوبه تب لرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماندارو
تصویر ماندارو
مانداروی تلخ. مریم نخودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماندایی
تصویر ماندایی
پیرو فرقه ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماندائی
تصویر ماندائی
پیرو فرقه ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالشگری
تصویر مالشگری
عمل وشغل مالشگر، ملاعبه با زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالوالی
تصویر مالوالی
مارمولک باغی که آنرا سام ابرص نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوداری
تصویر ناوداری
عمل وشغل ناودارناخدایی کشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الداری
تصویر الداری
بویه فروش، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماردارو
تصویر ماردارو
یکی از گونه های فاشرا میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانداری
تصویر میانداری
(زورخانه) عمل و شغل میاندار، اداره گروهی در مجلسی رهبری
فرهنگ لغت هوشیار
افزاری توانگری، چار پا داری ستور داری، دامپروری ثروتمندی توانگری، دارای چارپایان بودن، تربیت گاو و گوسفند واسب: شغل اهالی کشاورزی و مالداری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وامداری
تصویر وامداری
مدیونی، بدهکاری، مقروضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجداری
تصویر تاجداری
حالت و کیفیت تاجدار تاجوری، پادشاهی سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامداری
تصویر دامداری
نگهبانی دام، صیدکردن، پروردن حیوانات اهلی چون گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمامداری
تصویر زمامداری
سیاستمداری، پیشوایی قوم
فرهنگ لغت هوشیار
نگهبانی راه محافظت جاده، دزدی راهزنی، باجی که از مسافر و متاع می گرفتند برای محافظت آنها و حق العبور (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازداری
تصویر رازداری
سر نگهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغلداری
تصویر دغلداری
آک گویی آک جویی (آک عیب)، دو روی
فرهنگ لغت هوشیار
شغل و عمل مرز دار، اداره ایست که بامور مرزداران رسیدگی کند گارد سرحدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
حاملگی، آبستنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دامداری
تصویر دامداری
نگاه داری و پرورش جانوران اهلی مانند گوسفند، گاو، اسب، شتر و مانند آن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماندگاری
تصویر ماندگاری
تداوم، اقامت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باکداری
تصویر باکداری
اکتراث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
ممانعت، منع، نهی، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره
کسی که صاحب گله ی گاو یا گوسفند باشد، سرمایه دار
فرهنگ گویش مازندرانی