- ماسیده
- بسته شده، منعقد شده
معنی ماسیده - جستجوی لغت در جدول جو
- ماسیده ((دِ))
- بسته، سفت شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متورم
متورم ورم کرده باد کرده آماهیده
ورم کرده، بادکرده، پف کرده
مانده، باقی گذاشته، برای مثال نماندم به کین تو مانیده چیز / به رنج اندرم تا جهان است نیز (فردوسی۲ - ۱۳۹۱)
پاس داشته، نگهبانی شده، لمس شده
سفت شدن، منجمد شدن، بستن و سفت شدن روغن در روی چیزی
دست کشیده لمس کرده مس کرده، بهم فشار داده، مشت و مال داده، چیزی روی جسمی کشیده، گوشمالی داده، تصادف کرده (دو اتومبیل با هم)، از بین رفته کان لم یکن محسوب شده، مستعمل: تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری روشن کن ازیرا که من ایزار ندارم. (سنائی مصف. 713) -9 بالازده باز مالیده، انگشتو
دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
بستن منعقد شدن سفت شدن (روغن چربی) : روغن ماشین براثر هوای سرد ماسیده، ماست شدن شیر، صورت گرفتن تحقق یافتن: میان آنها آشتی نمی ماسد، یا ماسیدن چیزی برای کسی. فایده ای برای اوداشتن: بعد از این همه زحمت چیزی برای ما نمی ماسد (ماسه)
مالش داده شده
خوردنی، خوانی که برآن طعام باشد، یا مائده خرگهی. نعیم بهشتی نعیم آسمانی. یا مائده مسیح. روایت کنند که تا مدتی هر روز بوسیله ابر خوانی برعیسی ع نازل میشد و درآن ماهیی بود بریان بی خار که روغن ازو می چکید. نزدیک سر آن نمک و متصل به دم آن سرکه و بر حوالی خوان انواع تره ها چیده بود و پنج گرده نان بر یکی روغن زیتون بردیگری عسل برسوم روغن زرد برچهارم پنیر و بر پنجم قدید (گوشت بریان) بود
تورم کردن، ورم کردن
آقبانو
سپیده صبح
متورم ورم کرده باد کرده آماهیده
باد کردن ورم کردن تورم
ورم کرده باد کرده آماهنده
نمو کرده، بلند شده
شاعر، تاریخگو، قصه خوان
گداخته مذاب، پژمرده، رنجیده
کسی که او را بوسیده باشند مقبل
چسبیده، ملصق برای مکیدن، وابسته (بدیگری)، لغزیده، معقد لخته شده
تابیده شده تافته
ساییده رنگ سابیده
سائیده و براده شده و خرد شده