- ماسک
- آنچه که چهره خود را بدان بپوشاند، نقاب، صورت مستعار که بر روی نهند جهت بازی و مسخرگی نگاهدارنده فرانسوی روپوشه روبند، سر و ریخت نگاهدارنده. آنچه که چهره خود را بدان بپوشانند نقاب، (مخصوصا) صورتک عجیب و غریب که برای تغییر شکل یا مخفی کردن قیافه حقیقی بچهره زنند و در جشنها بدان صورت خود را ظاهر سازند، نقابی فلزی و مشبک که شمشیربازان برای حفاظت بچهره خود زنند، نقابی که غواصان بر صورت خودنصب کنند و آن بلوله اکسیژن یا لوله هوا اتصال دارد تابوسیله آن تنفس کنند
معنی ماسک - جستجوی لغت در جدول جو
- ماسک
- نقاب، روبند، صورتک
- ماسک
- صورتک، نقاب، پوشش پارچه ای که برای جلوگیری از ورود ذرات معلق در هوا جلوی بینی و دهان قرار می دهند، وسیله ای که برای محافظت از سوختگی در موقع جوشکاری جلوی صورت می گیرند، کنایه از حالتی که فرد برای پنهان کردن احساسات، افکار و درونیاتش به خود می گیرد، پوششی از مواد شیمیایی یا طبیعی که به منظور حفظ شادابی و سلامت یا رفع معایب پوست صورت روی آن قرار می دهند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ماسکه در فارسی: نگاهدارنده، نیام زه: نیامی که روی زه یا کره را می پوشاند، پیشخوراک مونث ماسک: ... از آن جماعت که ماسکه عقلی عنان گیر ایشان بوده است
نیروی نگه داری چیزی، نیروی نگه دارنده از خطا و گناه، حس خودداری
خویشتن داری کردن خویشتنداری، چنگ در زدن خود را نگاهداشتنخویشتن داری کردن، چنگ در زدن آویختن، خویشتن داری، چنگ زنی آویزش، جمع تماسکات
به هم چنگ زدن و آویختن، کنایه از خود را نگه داشتن، خویشتن داری کردن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ارباب، از نامهای خداوند، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
دهن دره، خمیازه خمیازه خامیازه دهان دره
خمیازه دهان دره فاژ فاژه آسا خامیاز پاشک
اعمال و عبادات دینی
مناسک حج: اعمال و عبادات حج، از قبیل طواف کعبه، دویدن بین صفا، مروه و اقامت در عرفات و قربانی کردن
مناسک حج: اعمال و عبادات حج، از قبیل طواف کعبه، دویدن بین صفا، مروه و اقامت در عرفات و قربانی کردن
خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه، برای مثال ای برادر بیار کاسۀ می / چند باسک زنم ز خواب و خمار (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
باسک، خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه
قسمت سفید رنگ و هلالی انتهای ناخن
امساک کننده، بخیل، خسیس، چنگ در زننده،
کاسکت، کلاه مخصوص فلزی که در هنگام موتورسواری، کار در معدن یا ساختمان و مانند آن ها برای محافظت از سر به کار می رود
نشان مخصوص که در بالای کاغذ مکاتبات و اسناد هر اداره یا سازمان چاپ می شود
واحد پول سابق آلمان
واحد پول سابق آلمان
شن نرم که درشتی دانه هایش از چند میلی متر بیشتر نباشد
پارسی است: تاسک تاس کوچک طاس کوچک طاس خرد، کعب کعبه یکی از کعبتین، آویز های طلا و نقره طاس، حقه سیم (از اسباب زینت) طاس، طاس کوچک که در منجوق و پرچم تعبیه شده است. یا طاسک پرچم. طاس پرچم. یا طاسک منجوق. ماهچه علم
کلاهخود، مغفر، ظرفی چوبین سفالین یا چینی گود که در آن چیزی خورند یا نوشند
خوراکی از انواع لبنیات که از شیر تهیه کنند. طریقه آن چنین است: شیر را گرم کنند و سپس با اندکی ماست مایه زنند و روی آن را گرم بپوشانند و در جایی نهند تا منعقد گردد بپوشانند و درجایی نهند تا منعقد گردد و سفت شود جغرات: غریبی گرت ماست پیش آورد دو پیمانه آبست و یک چمچه دوغ. (گلستان. قر. 54) یا ماست و موسیر. موسیر را در آب می خوابانند و سپس در ماست داخل کنند. یا از سفیدی ماست تا سیاهی زغال. همه وهمه چیز. یا رنگ کسی مثل ماست پریدن، بر اثر رنج و محنت و مرگ یا شنیدن خبری موحش رنگ از صورتش پریدن: دندانهایش کلید شد، رنگش مثل ماست پرید... یا ماست تو (ی) دهن کسی بودن، از گفتن سخنی در موقع لازم خودداری کردن: وقتی فلانی داشت این میوه ها را بتو قالب می کرد ماست تو دهنت بود که بگویی لک زده هایش را نگذارد ک یا ماست را هم نمی برد. بسیار کند است (چاقو کارد)، یا ماست ها را کیسه کردن، از تهدید کسی ترسیدن جاخوردن: تا صدای من بلند شد پسره ماستها را کیسه کرد و دست از شلوغ بازی برداشت
پول آلمان که تقریباً یک فرانک و 52 سانتیم فرانسه ارزش دارد علامت، نشانه آلمانی شهر وای آلمانی پارسی لاتینی گشته ک ماریک (علامت نشانه) نشان داغ انگ انک
مصغر مام است که مادر باشد یعنی مادرک مادرک (مهربان) : ز ابتدا سر مامک غفلت نبازیدم چوطفل زانکه هم مامک رقیبم بود و هم بابای (مامای) من. (خاقانی. سج. 323 عبد. 330)، مادر، دختر (بهنگام ترحم)، بازیی است کودکان را سر مامک
خداوند، کسی که دارای چیزی باشد و بتواند در آن تصرف کند، خداوند و صاحب و متصرف و دارنده، خداوند رب، دارا و دارنده خویشنیتار خاوند دارا داشتار دارناک، فرمانروا کسی که چیزی را دارا باشد و تواند در آن تصرف کند خداوند دارا صاحب جمع مالکین: خطی طلب که توی مالک ممالک قرب کجا بری دم مردن قباله املاک ک (وحشی. چا. امیر کبیر. 226)
سنگ ریزه خردتر از شن، شن بسیار ریز ناآمیخته با خاک
مگس کوچک، آنچه شبیه مگس باشد، گوی کوچکی که در آخر لوله تفنگ و مسلسل (سبک و سنگین) نصب شده و تیر انداز بهنگام نشانه گیری خط بصر خود را با راس آن و زیر هدف میزان کند
روش نیایش جای قربانی کردن، جای عبادت، طریقه عبادت، جمع مناسک
جمع منسک، کرپانگاهان نیایگاهان آیین هنج، جمع منسک: عبادتها، جاهای عبادت. یا مناسک حج. اعمالی که هنگام حج انجام دهند مانند طواف کعبه سعی بین صفا و مروه اقامت در عرفات و غیره
چنگ در زننده، باز دارنده، ژکور مشک آمیز امساک کننده بخیل، چنگ در زننده
گیاهی است از تیره نعناعیان که در نواحی معتدل میروید، کبیکج