حاج شیخ عبدالله بن آقا شیخ نصیر بن آقا شیخ محمد بن آقا شیخ محمود مجتهد آزاده و آزادیخواه و مرجع تقلید شیعیان ایران و عراق وهند در اوان مشروطیت بود. در قریۀ طالش محلۀ دیوشل متولد شد و تحصیلات مقدماتی را در محضر آقاشیخ جعفردیوشلی (برادر بزرگش) فرا گرفت. آنگاه به معیت دو برادرش آقا شیخ علی و آقا شیخ محمود (شمس العلماء هندوستان) به رشت رفت و پس از مدتی تحصیل از آنجا به مازندران عزیمت نمود و از شاگردان مبرز حاجی اشرفی بشمار آمد و در آنجا به درجۀ اجتهاد رسید. سپس به نجف رفت و مدت دو سال در محضر درس شیخ مرتضی انصاری و بعد در محضر درس آقا سید حسن کوه کمری (معروف به ترک) و در اواخر کار با آنکه خود درس خارج داشت، در محضردرس آقا میرزا حبیب الله رشتی بعنوان تیمن و تبرک حاضر می شد. در سالهای 1324-1329 حاج شیخ مازندرانی و مرحوم ملاکاظم خراسانی مشترکاً مسائل مهم ایران و هند وعراق را حل وفصل می نمودند و غالب فتاوی و تلگرافها را هر دو نفر امضاء می کردند. از این روی در تمام مبارزاتی که مردم بضد محمد علیشاه و دیگر مستبدان معمول می داشتند مرحوم مازندرانی و آخوند خراسانی از آزادی خواهان حمایت می کردند و مردم را به مقاومت در برابر آنان تحریض و تشویق می نمودند از آنجمله تشویق مردم به پایداری در مقابل تشکیل نیروی جنوب بدست انگلیسها و تحریم کالای روس و فتوای جهاد بر ضد دولت روس است که به ایران اولتیماتوم داده و نیروی نظامیش در خاک ایران به پیشروی پرداخته بود. در ذی حجه 1329 مجاهدان به عزم جهاد از نجف بیرون می آیند، پیشوای مجاهدان به علت بیماری مرحوم مازندرانی، مرحوم ملاکاظم خراسانی بود ولی او در مسجد سهله به سکته درمی گذرد و چون مرحوم مازندرانی گرفتار بیماری سل ریوی بود حرکت مجاهدان به تأخیر می افتد. آخرالامر در یازدهم دیماه 1290 هجری شمسی مجاهدان به پیشوایی حاج شیخ عبدالله مازندرانی بطرف کاظمین حرکت می کنند (مرحوم حاج شیخ را با تخت روان حرکت می دادند) و روسها چون چنین دیدند از ایران عقب نشینی کرده و قضیه منتفی می گردد. حاج شیخ در سال 1330 هق. در نجف درگذشت و در این سال در حدود هشتاد سال از عمرش می گذشت و او را در مقبرۀ شیخ جعفر شوشتری بخاک سپردند. او راست: رسالۀ عملیۀ اهبه العباد فی یوم المعاد، آداب الحج، شرح رهن شرایع، شرح تجاره، کتاب الطلاق. و رجوع به تاریخ مشروطیت کسروی و انقلاب مشروطیت ایران ملک زاده و مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 8 و 9 و تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان و ریحانه الادب و الذریعه شود
حاج شیخ عبدالله بن آقا شیخ نصیر بن آقا شیخ محمد بن آقا شیخ محمود مجتهد آزاده و آزادیخواه و مرجع تقلید شیعیان ایران و عراق وهند در اوان مشروطیت بود. در قریۀ طالش محلۀ دیوشل متولد شد و تحصیلات مقدماتی را در محضر آقاشیخ جعفردیوشلی (برادر بزرگش) فرا گرفت. آنگاه به معیت دو برادرش آقا شیخ علی و آقا شیخ محمود (شمس العلماء هندوستان) به رشت رفت و پس از مدتی تحصیل از آنجا به مازندران عزیمت نمود و از شاگردان مبرز حاجی اشرفی بشمار آمد و در آنجا به درجۀ اجتهاد رسید. سپس به نجف رفت و مدت دو سال در محضر درس شیخ مرتضی انصاری و بعد در محضر درس آقا سید حسن کوه کمری (معروف به ترک) و در اواخر کار با آنکه خود درس خارج داشت، در محضردرس آقا میرزا حبیب الله رشتی بعنوان تیمن و تبرک حاضر می شد. در سالهای 1324-1329 حاج شیخ مازندرانی و مرحوم ملاکاظم خراسانی مشترکاً مسائل مهم ایران و هند وعراق را حل وفصل می نمودند و غالب فتاوی و تلگرافها را هر دو نفر امضاء می کردند. از این روی در تمام مبارزاتی که مردم بضد محمد علیشاه و دیگر مستبدان معمول می داشتند مرحوم مازندرانی و آخوند خراسانی از آزادی خواهان حمایت می کردند و مردم را به مقاومت در برابر آنان تحریض و تشویق می نمودند از آنجمله تشویق مردم به پایداری در مقابل تشکیل نیروی جنوب بدست انگلیسها و تحریم کالای روس و فتوای جهاد بر ضد دولت روس است که به ایران اولتیماتوم داده و نیروی نظامیش در خاک ایران به پیشروی پرداخته بود. در ذی حجه 1329 مجاهدان به عزم جهاد از نجف بیرون می آیند، پیشوای مجاهدان به علت بیماری مرحوم مازندرانی، مرحوم ملاکاظم خراسانی بود ولی او در مسجد سهله به سکته درمی گذرد و چون مرحوم مازندرانی گرفتار بیماری سل ریوی بود حرکت مجاهدان به تأخیر می افتد. آخرالامر در یازدهم دیماه 1290 هجری شمسی مجاهدان به پیشوایی حاج شیخ عبدالله مازندرانی بطرف کاظمین حرکت می کنند (مرحوم حاج شیخ را با تخت روان حرکت می دادند) و روسها چون چنین دیدند از ایران عقب نشینی کرده و قضیه منتفی می گردد. حاج شیخ در سال 1330 هَق. در نجف درگذشت و در این سال در حدود هشتاد سال از عمرش می گذشت و او را در مقبرۀ شیخ جعفر شوشتری بخاک سپردند. او راست: رسالۀ عملیۀ اهبه العباد فی یوم المعاد، آداب الحج، شرح رهن شرایع، شرح تجاره، کتاب الطلاق. و رجوع به تاریخ مشروطیت کسروی و انقلاب مشروطیت ایران ملک زاده و مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 8 و 9 و تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان و ریحانه الادب و الذریعه شود
محمدصالح بن احمد. وی داماد ملا محمدتقی مجلسی است. او راست: شرح زبدهالاصول، و شرح معالم الاصول، و شرح من لایحضره الفقیه و حاشیه بر شرح لمعه. و او از دختر مجلسی چند پسر داشت: 1- آقاهادی معروف به مترجم. 2- نورالدین محمد. 3- محمدسعید متخلص به اشرف مازندرانی. 4- ملا عبدالباقی. 5- ملا حسنعلی. 6- ملا محمدحسین. (نجوم السماء ص 106). وی در 1073 هجری قمری اجازه ای به ملا محمدحسین بن حیدرعلی شوشتری داده و در 1086 هجری قمری درگذشته است. (ذریعه ج 1 ص 99)
محمدصالح بن احمد. وی داماد ملا محمدتقی مجلسی است. او راست: شرح زبدهالاصول، و شرح معالم الاصول، و شرح من لایحضره الفقیه و حاشیه بر شرح لمعه. و او از دختر مجلسی چند پسر داشت: 1- آقاهادی معروف به مترجم. 2- نورالدین محمد. 3- محمدسعید متخلص به اشرف مازندرانی. 4- ملا عبدالباقی. 5- ملا حسنعلی. 6- ملا محمدحسین. (نجوم السماء ص 106). وی در 1073 هجری قمری اجازه ای به ملا محمدحسین بن حیدرعلی شوشتری داده و در 1086 هجری قمری درگذشته است. (ذریعه ج 1 ص 99)
صالح بن احمد سروی مازندرانی. از علمای مشهور روزگار صفویان داماد ملامحمدتقی مجلسی و شاگرداو. وی در اصفهان میزیست و در سال 1081 هجری قمری درگذشت و بمقبرۀ مجلسی او را بخاک سپردند. او راست: شرح اصول کافی و شرح معالم الاصول و کتب و رسائل دیگر
صالح بن احمد سروی مازندرانی. از علمای مشهور روزگار صفویان داماد ملامحمدتقی مجلسی و شاگرداو. وی در اصفهان میزیست و در سال 1081 هجری قمری درگذشت و بمقبرۀ مجلسی او را بخاک سپردند. او راست: شرح اصول کافی و شرح معالم الاصول و کتب و رسائل دیگر
اسمش حسین، اصلش خراسانی، موطنش ساری، شغلش عطاری، مشربش تصوف، مذهبش تعشق، طرزش کسب اخلاق، صفتش حسن اوصاف، اشعارش عاشقانه بود. از اوست: دانم که به تنگ آمدی از درد دل من اما چه کنم غیر توام دادرسی نیست. آن دل که بحال من بسوزد غیراز دل داغدار من نیست. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 111)
اسمش حسین، اصلش خراسانی، موطنش ساری، شغلش عطاری، مشربش تصوف، مذهبش تعشق، طرزش کسب اخلاق، صفتش حسن اوصاف، اشعارش عاشقانه بود. از اوست: دانم که به تنگ آمدی از درد دل من اما چه کنم غیر توام دادرسی نیست. آن دل که بحال من بسوزد غیراز دل داغدار من نیست. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 111)
شاعرست. او راست: روزگار و هرچه در وی هست بس ناپایدارست ای شب هجران تو پنداری برون از روزگاری آفتابا از درمیخانه مگذر کاین حریفان یا بنوشندت که جامی یا ببوسندت که یاری
شاعرست. او راست: روزگار و هرچه در وی هست بس ناپایدارست ای شب هجران تو پنداری برون از روزگاری آفتابا از درمیخانه مگذر کاین حریفان یا بنوشندت که جامی یا ببوسندت که یاری
اسمش میرزا طیب و اصلش از ملک هزارجریب من توابع دارالمرز مازندران بوده. پس از تحصیل کمالات و کسب مقالات مهاجرتی و مسافرتی بعراق عجم پذیرفته، در صفاهان اهاجی رکیکه گفته و شنفته از معاصرین حاج لطفعلی بیگ آذر و سایر شعرای آن عهد بمزید ظرافت و لطافت طبع با امتیاز آمده سرانجام از اهاجی نادم شده و در عراق عرب و نجف مسودۀ هزلیات را به آب انابت شسته و در نعت و منقبت ائمۀ هدی خاصه حضرت ولی خدا طریق رستگاری جسته. در سنۀ1190 هجری قمری از تن رسته و بعالم ارواح پیوسته. هفت هزار بیت دیوان دارد و غالب آن غزلیاتست، بعضی از خیالاتش که فصاحتی دارد منظور میشود، از غزلیات اوست: در خلوتی و سوزم ازین غم که برویت چشم است همه رخنۀ دیوار در آنجا. نبود نکوئیی که در آب و گل تو نیست در حیرتم که رحم چرا در دل تونیست. ز رحم نیست گر از خاکم آسمان برداشت مرا براه تو افتاده دید از آن برداشت. زین غم چه کنم کز سخن بوالهوسی چند تو میروی و مانده ز عمرم نفسی چند رحم آر بمرغان گرفتار و بیندیش زین پیش که خالی بتو ماند قفسی چند. دل گرفت از من و بشکست خدایا برسان دل دیگر که ز من گیرد و دیگر شکند. نمیدانم بمحشرحال آن عاشق چه خواهد شد که نتوانست اینجا دست کس در دامنت بیند. چنین کز کین به تیغم زد چنین کز شوق جان دادم نه من خواهم شد از یادش نه او خواهد شد از یادم. عقدۀ مشکل من نیست بغیر از دل من تا دلم خون نشود حل نشود مشکل من. میل یاری داشت یار من به من کرد خصمی روزگار من به من تیغ نازد در کنار او به او زخم گرید در کنار من بمن. ای زآتش عشقت بدلم سوز امروز وی سوز تو در جان غم اندوز امروز گفتی که کدام روز خونت ریزم قربان سر تو گردم امروز امروز. در مدح حضرت شاه ولایت: گر ز بحر فیض تو برداشتی یک قطره آب تا قیامت کوکب رخشنده باریدی سحاب در نقابت خلق دیدند وخدایت خوانده اند خود خدا داند چه خوانندت چو بگشائی نقاب بس که شورانگیز بد اشکم جدا از درگهت یافتم از ساکنان هر بلد طوفان خطاب تا نشستم با سگ کوی تو رفت از یاد من چهره های نیمرنگ و دیده های نیمخواب آن یکی زایر یکی خادم یکی مداح توست من سگ کوی توام و الله اعلم بالصواب. در تتبع قصیدۀ خاقانی و مدح شاه اولیا گوید: جرمم آنجا که لنگر اندازد گردش از چرخ اخضر اندازد روزگار از گناه من هر دم طرح سد سکندر اندازد بحر عصیانم ار بجوش آید شور در هفت کشور اندازد با همه جرم خوشدلم که خدا کار محشر به حیدر اندازد بیشتر زآنکه باب دشمن او نطفه در بطن مادر اندازد آسمان طالعش کند جوزا تا ز تیغش دوپیکر اندازد این نه مدح تو شد که میگویند بدو انگشت خیبراندازد میرسد قدرت تو را که ز نو طرح گردون دیگراندازد. و هم او راست: به خلق اگر نشوم رام عذر من بپذیر زخودرمیده نگیرد بدیگری آرام جهانیان همه را صبح و شام روز و شب است چه از سفید و سیاه وچه ناتمام و تمام نه من هم اهل جهانم کجا توانم گفت که روز من همه شب گشت و صبح من همه شام ز چرخ کام ندارم طمع که میدانم چو من بکام رسم عالمی شود ناکام. در مدح بتول عذرا: مدح کسی کنم که بسوزد مرا زبان اول بهفت آب بشویم اگر دهان از شب هزار پرده برخسار روز بست تا نام او ز دل بزبان برد آسمان خیرالنسا بهار نبی گلشن ولی ام الائمه فخر جهان و جهانیان. (از مجمع الفصحا ج 2 ص 341 و 342)
اسمش میرزا طیب و اصلش از ملک هزارجریب من توابع دارالمرز مازندران بوده. پس از تحصیل کمالات و کسب مقالات مهاجرتی و مسافرتی بعراق عجم پذیرفته، در صفاهان اهاجی رکیکه گفته و شنفته از معاصرین حاج لطفعلی بیگ آذر و سایر شعرای آن عهد بمزید ظرافت و لطافت طبع با امتیاز آمده سرانجام از اهاجی نادم شده و در عراق عرب و نجف مسودۀ هزلیات را به آب انابت شسته و در نعت و منقبت ائمۀ هدی خاصه حضرت ولی خدا طریق رستگاری جسته. در سنۀ1190 هجری قمری از تن رسته و بعالم ارواح پیوسته. هفت هزار بیت دیوان دارد و غالب آن غزلیاتست، بعضی از خیالاتش که فصاحتی دارد منظور میشود، از غزلیات اوست: در خلوتی و سوزم ازین غم که برویت چشم است همه رخنۀ دیوار در آنجا. نبود نکوئیی که در آب و گل تو نیست در حیرتم که رحم چرا در دل تونیست. ز رحم نیست گر از خاکم آسمان برداشت مرا براه تو افتاده دید از آن برداشت. زین غم چه کنم کز سخن بوالهوسی چند تو میروی و مانده ز عمرم نفسی چند رحم آر بمرغان گرفتار و بیندیش زین پیش که خالی بتو ماند قفسی چند. دل گرفت از من و بشکست خدایا برسان دل دیگر که ز من گیرد و دیگر شکند. نمیدانم بمحشرحال آن عاشق چه خواهد شد که نتوانست اینجا دست کس در دامنت بیند. چنین کز کین به تیغم زد چنین کز شوق جان دادم نه من خواهم شد از یادش نه او خواهد شد از یادم. عقدۀ مشکل من نیست بغیر از دل من تا دلم خون نشود حل نشود مشکل من. میل یاری داشت یار من به من کرد خصمی روزگار من به من تیغ نازد در کنار او به او زخم گرید در کنار من بمن. ای زآتش عشقت بدلم سوز امروز وی سوز تو در جان غم اندوز امروز گفتی که کدام روز خونت ریزم قربان سر تو گردم امروز امروز. در مدح حضرت شاه ولایت: گر ز بحر فیض تو برداشتی یک قطره آب تا قیامت کوکب رخشنده باریدی سحاب در نقابت خلق دیدند وخدایت خوانده اند خود خدا داند چه خوانندت چو بگشائی نقاب بس که شورانگیز بد اشکم جدا از درگهت یافتم از ساکنان هر بلد طوفان خطاب تا نشستم با سگ کوی تو رفت از یاد من چهره های نیمرنگ و دیده های نیمخواب آن یکی زایر یکی خادم یکی مداح توست من سگ کوی توام و الله اعلم بالصواب. در تتبع قصیدۀ خاقانی و مدح شاه اولیا گوید: جرمم آنجا که لنگر اندازد گردش از چرخ اخضر اندازد روزگار از گناه من هر دم طرح سد سکندر اندازد بحر عصیانم ار بجوش آید شور در هفت کشور اندازد با همه جرم خوشدلم که خدا کار محشر به حیدر اندازد بیشتر زآنکه باب دشمن او نطفه در بطن مادر اندازد آسمان طالعش کند جوزا تا ز تیغش دوپیکر اندازد این نه مدح تو شد که میگویند بدو انگشت خیبراندازد میرسد قدرت تو را که ز نو طرح گردون دیگراندازد. و هم او راست: به خلق اگر نشوم رام عذر من بپذیر زخودرمیده نگیرد بدیگری آرام جهانیان همه را صبح و شام روز و شب است چه از سفید و سیاه وچه ناتمام و تمام نه من هم اهل جهانم کجا توانم گفت که روز من همه شب گشت و صبح من همه شام ز چرخ کام ندارم طمع که میدانم چو من بکام رسم عالمی شود ناکام. در مدح بتول عذرا: مدح کسی کنم که بسوزد مرا زبان اول بهفت آب بشویم اگر دهان از شب هزار پرده برخسار روز بست تا نام او ز دل بزبان برد آسمان خیرالنسا بهار نبی گلشن ولی ام الائمه فخر جهان و جهانیان. (از مجمع الفصحا ج 2 ص 341 و 342)
حسن بن علی بن محمد بن علی بن محمد بن حسن طبری (یا طبرسی) مازندرانی، ملقب به عمادالدین و مشهور به عماد طبری و عماد طبرسی. از فقهای بزرگ امامیه و معاصر محقق حلی و خواجه نصیر طوسی بود. وی در سال 698 هجری قمری حیات داشت. او راست: 1- احوال السقیفه یا کامل السقیفه. 2- الاربعون حدیثا فی فضائل امیرالمؤمنین (ع) و اثبات امامته. این کتاب چون به نام بهاءالدین محمد جوینی (صاحب دیوان) نوشته شده است آن رابه نام ’اربعین بهائی’ نیز می نامند. کتاب فوق نیز به همین جهت به ’کامل بهائی’ شهرت دارد. 3- اسرارالائمه، یا اسرارالامامه، که در سال 698 هجری قمری تألیف شده است. 4- بضاعهالفردوس. 5- تحفهالابرار، به پارسی، در اصول دین. 6- جوامع الدلائل و الاصول فی امامه آل الرسول. 7- العمده فی اصول الدین و فروعه الفرضیه و النقلیه. 8- عیون المحاسن. 9- الکفایه فی الامامه. 10- معارف الحقائق. 11- مناقب الطاهرین فی فضائل اهل البیت المعصومین. 12- المنهج فی فقه العبادات و الادعیه و الاّداب الدینیه. 13- النقض علی معالم فخرالدین الرازی. 14- نهج الفرقان الی هدایهالایمان. (از ریحانه الادب ج 3 ص 127 از روضات الجنات ص 169 و الذریعه). و نیز رجوع به حسن طبری (ابن علی بن...) شود
حسن بن علی بن محمد بن علی بن محمد بن حسن طبری (یا طبرسی) مازندرانی، ملقب به عمادالدین و مشهور به عماد طبری و عماد طبرسی. از فقهای بزرگ امامیه و معاصر محقق حلی و خواجه نصیر طوسی بود. وی در سال 698 هجری قمری حیات داشت. او راست: 1- احوال السقیفه یا کامل السقیفه. 2- الاربعون حدیثا فی فضائل امیرالمؤمنین (ع) و اثبات امامته. این کتاب چون به نام بهاءالدین محمد جوینی (صاحب دیوان) نوشته شده است آن رابه نام ’اربعین بهائی’ نیز می نامند. کتاب فوق نیز به همین جهت به ’کامل بهائی’ شهرت دارد. 3- اسرارالائمه، یا اسرارالامامه، که در سال 698 هجری قمری تألیف شده است. 4- بضاعهالفردوس. 5- تحفهالابرار، به پارسی، در اصول دین. 6- جوامع الدلائل و الاصول فی امامه آل الرسول. 7- العمده فی اصول الدین و فروعه الفرضیه و النقلیه. 8- عیون المحاسن. 9- الکفایه فی الامامه. 10- معارف الحقائق. 11- مناقب الطاهرین فی فضائل اهل البیت المعصومین. 12- المنهج فی فقه العبادات و الادعیه و الاَّداب الدینیه. 13- النقض علی معالم فخرالدین الرازی. 14- نهج الفرقان الی هدایهالایمان. (از ریحانه الادب ج 3 ص 127 از روضات الجنات ص 169 و الذریعه). و نیز رجوع به حسن طبری (ابن علی بن...) شود
زیاد بن عمر جرجانی، مکنی به ابوالقاسم شاعر و مادح شمس المعالی قابوس است. تقی اوحدی گفته که از قدماست و زمان آل سامان را دریافته. او راست: علو تختت کفو بختت فری کارت پری یارت گزین مسکن کزین مشگین فرین خوبان معین یزدان. قمری (از ترجمان البلاغه) (مجمعالفصحاء ج 1 ص 477). زیاد بن محمد جرجانی مکنی به ابوالقاسم از سخنوران نامی و از مداحان شمس المعالی است. در قصیده ای در مدح وی می نویسد: بتی که سجده برد پیش روی او بت چین خیال او بود اندر بهشت حورالعین الف بقامت و میمش دهان و نونش زلف بنفشه جعد و برخ لاله و زنخ نسرین بزلفش اندر مشک و بمشکش اندر خم بچینش اندر تاب و بتابش اندرچین میان حلقۀ زلفش معلق است دلم مثال آنکه میان فلک هوا و زمین ز بادۀ لب او تلخی است عهدۀ من روا بود که بود تلخ می به از شیرین خرد ستد ز من او چون شه از معاند جان دلم کشد ز من او چون شه از تف می کین. (لباب الالباب عوفی ج 2 صص 19- 20). وی به سال 403 هجری قمریوفات کرد. (حواشی عروضی ص 28). و رجوع به حدائق ص 25، 38، 75، 108، 109 شود
زیاد بن عمر جرجانی، مکنی به ابوالقاسم شاعر و مادح شمس المعالی قابوس است. تقی اوحدی گفته که از قدماست و زمان آل سامان را دریافته. او راست: علو تختت کفو بختت فری کارت پری یارت گزین مسکن کزین مشگین فرین خوبان معین یزدان. قمری (از ترجمان البلاغه) (مجمعالفصحاء ج 1 ص 477). زیاد بن محمد جرجانی مکنی به ابوالقاسم از سخنوران نامی و از مداحان شمس المعالی است. در قصیده ای در مدح وی می نویسد: بتی که سجده برد پیش روی او بت چین خیال او بود اندر بهشت حورالعین الف بقامت و میمش دهان و نونش زلف بنفشه جعد و برخ لاله و زنخ نسرین بزلفش اندر مشک و بمشکش اندر خم بچینش اندر تاب و بتابش اندرچین میان حلقۀ زلفش معلق است دلم مثال آنکه میان فلک هوا و زمین ز بادۀ لب او تلخی است عهدۀ من روا بود که بود تلخ می به از شیرین خرد ستد ز من او چون شه از معاند جان دلم کشد ز من او چون شه از تف می کین. (لباب الالباب عوفی ج 2 صص 19- 20). وی به سال 403 هجری قمریوفات کرد. (حواشی عروضی ص 28). و رجوع به حدائق ص 25، 38، 75، 108، 109 شود
ملا علی مازندرانی،). مشهور به جاوید. و چون نسب خود را به بلال حبشی میرساند، به ’حبش’ نیز شهرت دارد. وی در مازندران قاضی بود و در سال 1070 هجری قمری در اصفهان درگذشت و در مقبرۀ بابارکن الدین دفن گشت. تخلص او ابتدا ’دانش’ بود سپس تخلص ’جاوید’ را برگزید. او را اشعاری است. (از الذریعه ج 9 ص 190 و 753 از تذکرۀ نصرآبادی ص 374 و آتشکدۀ آذر ص 165 و تذکرۀ غنی ص 35 و مطلع الشمس ج 2 ص 444) ابن فاضل مازندرانی. ملقب به زین الدین. وی در حدود سال 699 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: 1- القوائد الشمسیه. 2- قصه الجزیره الخضراء. (از معجم المؤلفین)
ملا علی مازندرانی،). مشهور به جاوید. و چون نسب خود را به بلال حبشی میرساند، به ’حبش’ نیز شهرت دارد. وی در مازندران قاضی بود و در سال 1070 هجری قمری در اصفهان درگذشت و در مقبرۀ بابارکن الدین دفن گشت. تخلص او ابتدا ’دانش’ بود سپس تخلص ’جاوید’ را برگزید. او را اشعاری است. (از الذریعه ج 9 ص 190 و 753 از تذکرۀ نصرآبادی ص 374 و آتشکدۀ آذر ص 165 و تذکرۀ غنی ص 35 و مطلع الشمس ج 2 ص 444) ابن فاضل مازندرانی. ملقب به زین الدین. وی در حدود سال 699 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: 1- القوائد الشمسیه. 2- قصه الجزیره الخضراء. (از معجم المؤلفین)
علی (ملا نوری) بن ملا جمشید نوری مازندرانی، مشهور و متخلص به نوری، از فقهای امامیه و از شاعران قرن سیزدهم هجری است، پس از تحصیلات مقدماتی در مازندران و قزوین به اصفهان رفت و نزد آقا محمد بیدآبادی تلمذ کرد و با میرزای قمی و سید شفتی و حاجی محمدابراهیم کرباسی مجالست و مکاتبت داشت، وی به سال 1246 هجری قمری در اصفهان درگذشت و در نجف مدفون گشت، او راست: 1- تفسیر منظوم سورۀ توحید، 2- حاشیه بر اسفار ملاصدرا، 3- حاشیه بر شرح فواید شیخ احمد احسائی، 4- حاشیه برشرح شواهد ربوبیه ملاصدرا، 5- حاشیه بر مشاعر ملاصدرا، 6- حجهالاسلام فی رد میزان الحق، از اشعار اوست: هر آه که بود در دل ما برقی شد و سوخت حاصل ما راز دل ما نمی شود فاش تا لاله نروید از گل ما، (از ریحانه الادب ج 4 ص 294)، و رجوع به ریاض العارفین ص 581 و روضات الجنات ص 417 شود
علی (ملا نوری) بن ملا جمشید نوری مازندرانی، مشهور و متخلص به نوری، از فقهای امامیه و از شاعران قرن سیزدهم هجری است، پس از تحصیلات مقدماتی در مازندران و قزوین به اصفهان رفت و نزد آقا محمد بیدآبادی تلمذ کرد و با میرزای قمی و سید شفتی و حاجی محمدابراهیم کرباسی مجالست و مکاتبت داشت، وی به سال 1246 هجری قمری در اصفهان درگذشت و در نجف مدفون گشت، او راست: 1- تفسیر منظوم سورۀ توحید، 2- حاشیه بر اسفار ملاصدرا، 3- حاشیه بر شرح فواید شیخ احمد احسائی، 4- حاشیه برشرح شواهد ربوبیه ملاصدرا، 5- حاشیه بر مشاعر ملاصدرا، 6- حجهالاسلام فی رد میزان الحق، از اشعار اوست: هر آه که بود در دل ما برقی شد و سوخت حاصل ما راز دل ما نمی شود فاش تا لاله نروید از گِل ما، (از ریحانه الادب ج 4 ص 294)، و رجوع به ریاض العارفین ص 581 و روضات الجنات ص 417 شود
حاجی ملا محمد فرزند ملا محمدمهدی مازندرانی بارفروشی مشهور به حاجی اشرفی. از عالمان روحانی و مجتهدان بنام بود. نزد سعیدالعلمای مازندرانی تلمذ کرد و معاصر صاحب قصص العلما بود. او راست: 1- اسرارالشهاده بزبان پارسی که بسال 1322 هجری قمری در تهران چاپ شده است. 2- شعائرالاسلام فی مسائل الحلال و الحرام که در سال 1312 هجری قمری در تهران چاپ شده است. حاجی اشرفی بسال 1315 هجری قمری درگذشت. (از ریحانهالادب)
حاجی ملا محمد فرزند ملا محمدمهدی مازندرانی بارفروشی مشهور به حاجی اشرفی. از عالمان روحانی و مجتهدان بنام بود. نزد سعیدالعلمای مازندرانی تلمذ کرد و معاصر صاحب قصص العلما بود. او راست: 1- اسرارالشهاده بزبان پارسی که بسال 1322 هجری قمری در تهران چاپ شده است. 2- شعائرالاسلام فی مسائل الحلال و الحرام که در سال 1312 هجری قمری در تهران چاپ شده است. حاجی اشرفی بسال 1315 هجری قمری درگذشت. (از ریحانهالادب)
زین العابدین بن مسلم بارفروشی مازندرانی از علمای بزرگ شیعه در اوایل قرن چهاردهم هجری و از شاگردان صاحب جواهر و صاحب ضوابط و سعید العلمای مازندرانی است. مرجع تقلید جمعی کثیر از شیعیان هند و عراق و ایران بوده است. از آثار اوست: 1- ذخیره المعاد به فارسی که جمعی بدان حواشی نوشته اند. 2- زینه العباد به عربی و فارسی که در بمبئی چاپ شده. 3- مناسک الحج و جز اینها. (از ریحانه الادب ج 3 ص 423)
زین العابدین بن مسلم بارفروشی مازندرانی از علمای بزرگ شیعه در اوایل قرن چهاردهم هجری و از شاگردان صاحب جواهر و صاحب ضوابط و سعید العلمای مازندرانی است. مرجع تقلید جمعی کثیر از شیعیان هند و عراق و ایران بوده است. از آثار اوست: 1- ذخیره المعاد به فارسی که جمعی بدان حواشی نوشته اند. 2- زینه العباد به عربی و فارسی که در بمبئی چاپ شده. 3- مناسک الحج و جز اینها. (از ریحانه الادب ج 3 ص 423)
ابن محمدحسین بن محمدرضا بن علاءالدین محمد مازندرانی مشهور به خاجوئی. مؤلف روضات گوید: وجه نسبت اخیر چنانکه ما در مصنفات مشهورۀ وی دیده ایم، توطن اوست در محلۀ خواجو که از محلات اصفهان است. وی عالم بارع و حکیم جامع و ناقد بصیر و محقق نحریر و از بزرگان متکلمین و متتبعین و فقها بود. ظریف فکرت و شریف فطرت، سلیم الجیبه و بزرگ هیبت قوی نفس، پا’دل، پاکیزه جان و پاکیزه خرد، بسیارزهد، نیکوخوی، خوش رفتار، مستجاب الدّعا، بی ادعاء، در نظر ملو’ و اعیان معظم و مفخم بود، چنانکه نادرشاه با سطوت و صولتی که داشت بعلماء زمان جز وی اعتنائی نداشت و جز برای او اقامۀ ادب نمیکرد و جز قول وی نمی پذیرفت، و این بجهت استغنای طبع اوو اکتفاء به اکل و شرب و لباس اند’ و قطع نظر از سوی الله و قصد قربت وی بود، اما چون این شیخ جلیل در زمانی فاسد و عصری میزیست که کسی بیاری علم و دین راهی نداشت، چه افاغنه بر ممال’ ایران استیلا داشتند و اعراض شیعه و خون و اموال ایشان را در همه جا مخصوصاً اصفهان حلال میدانستند، ویرا ذکری بزرگ و اشتهاری لایق در تصنیف کتاب و رساله نمانده، و استادی معروف به رای او یا اسنادی متصل بدو یا ازو بر وجه مکشوف شناخته نیست، گویی که چنین کاری بر او دشوار بود والا آنرا نقل میکرد و لامحاله از او در مبادی کتاب اربعین وی نقل میکردند چنانکه دأب مؤلف اربعینیات است. وی خود در خواتیم کتاب اربعین گوید: هذا الذی جمع فیه اربعین حدیثاً اغلبها فی العبادات... و پس از آنکه حق سخن را ادا کرده گفته: جمعتها فی زمان و الفتها فی مکان کانت عیون البصائر و الضمائر فیه کدره و دماءالمؤمنین المحرم سفکها بالکتاب و السنه فیه هدره و فروج المؤمنات مغصوبه فیه مملوکه بایمان الکفره الفجره قاتلهم الله بنبیه و اله الکرام البرره و کانت الاموال و الاولاد منهوبه فیه مسبیه مأسوره و بحار انواع الظلم مواجهفیه متلاطمه و سحائب الهموم و الغموم فیه متلاصقه متراکمه زمان هرج مرج مخرّب الاّثار مضطرب الاخبار محتوی الاخطار مشوش الافکار مختلف اللیل ملون النهار لایسیر فیه ذهن ثاقب و لایطیر فیه فکر صائب نمقتها و هذه حالی و ذل’ قالی فان عثرتم فیه بخلل او وقفتم فیه علی زلل فاصلحوه رحمکم الله ان ّ الله لایضیع اجرالمصلحین - انتهی. او راست: شرح الاربعین، شرحی مبسوط بر مدار’ در دو مجلد. فوائدالرجالیه. جامعالشتات فی النوادر المتفرقات. تعلیقات وی که بالغ بر هفت هزار بیت است مشحون بتحقیقات لطیفه و تدقیقات شریفه، در شرح کتاب شرح الاحادیث الاربعین لمولانا الشیخ بهاءالدین العاملی. و تعلیقات وی بر کتاب آیات الاحکام لمولانا المقدس الاردبیلی. و هدایهالفؤاد الی احوال المعاد. و رساله فی الامامه و رساله فی تحقیق الغناء و عظم ائمه، و آن ردیست بر صاحب کفایه. رساله فی الرّد علی الصوفیه الملعونه بالفارسیه. و رساله فی تحقیق ما لایتم ّ فیه الصلوه. و رساله فی ابطال الزّمان الموهوم مع انکاره استدلال السید الداماد علیه. رساله فی فضل الفاطمیین و کون المنتسب الیها بالام ّمنهم شرح مبسوط علی دعاءالصباح المنسوب الی امیرالمؤمنین (ع) و آن بالغ بر سه هزار بیت و تعلیقات لطیفه مدونه بر اجوبۀ مسائل سید مهنّابن سنان المدنی ازعلامه است و صاحب روضات گوید: از این کتاب در نزد مابخط شریف وی نسخه ایست. وی در یازدهم شعبان سنۀ 1173 هجری قمری درگذشت و در مزار تخت فولاد اصفهان نزدیک درب جنوبی آن که بسوی فارس مفتوح میگردد در جوار قبر فاضل هندی مدفون گردید. (روضات الجنات چ 1 صص 31-33)
ابن محمدحسین بن محمدرضا بن علاءالدین محمد مازندرانی مشهور به خاجوئی. مؤلف روضات گوید: وجه نسبت اخیر چنانکه ما در مصنفات مشهورۀ وی دیده ایم، توطن اوست در محلۀ خواجو که از محلات اصفهان است. وی عالم بارع و حکیم جامع و ناقد بصیر و محقق نحریر و از بزرگان متکلمین و متتبعین و فقها بود. ظریف فکرت و شریف فطرت، سلیم الجیبه و بزرگ هیبت قوی نفس، پا’دل، پاکیزه جان و پاکیزه خرد، بسیارزهد، نیکوخوی، خوش رفتار، مستجاب الدّعا، بی ادعاء، در نظر ملو’ و اعیان معظم و مفخم بود، چنانکه نادرشاه با سطوت و صولتی که داشت بعلماء زمان جز وی اعتنائی نداشت و جز برای او اقامۀ ادب نمیکرد و جز قول وی نمی پذیرفت، و این بجهت استغنای طبع اوو اکتفاء به اکل و شرب و لباس اند’ و قطع نظر از سوی الله و قصد قربت وی بود، اما چون این شیخ جلیل در زمانی فاسد و عصری میزیست که کسی بیاری علم و دین راهی نداشت، چه افاغنه بر ممال’ ایران استیلا داشتند و اعراض شیعه و خون و اموال ایشان را در همه جا مخصوصاً اصفهان حلال میدانستند، ویرا ذکری بزرگ و اشتهاری لایق در تصنیف کتاب و رساله نمانده، و استادی معروف به رای او یا اسنادی متصل بدو یا ازو بر وجه مکشوف شناخته نیست، گویی که چنین کاری بر او دشوار بود والا آنرا نقل میکرد و لامحاله از او در مبادی کتاب اربعین وی نقل میکردند چنانکه دأب مؤلف اربعینیات است. وی خود در خواتیم کتاب اربعین گوید: هذا الذی جمع فیه اربعین حدیثاً اغلبها فی العبادات... و پس از آنکه حق سخن را ادا کرده گفته: جمعتها فی زمان و الفتها فی مکان کانت عیون البصائر و الضمائر فیه کدره و دماءالمؤمنین المحرم سفکها بالکتاب و السنه فیه هدره و فروج المؤمنات مغصوبه فیه مملوکه بایمان الکفره الفجره قاتلهم الله بنبیه و اله الکرام البرره و کانت الاموال و الاولاد منهوبه فیه مسبیه مأسوره و بحار انواع الظلم مواجهفیه متلاطمه و سحائب الهموم و الغموم فیه متلاصقه متراکمه زمان هرج مرج مخرّب الاَّثار مضطرب الاخبار محتوی الاخطار مشوش الافکار مختلف اللیل ملون النهار لایسیر فیه ذهن ثاقب و لایطیر فیه فکر صائب نمقتها و هذه حالی و ذل’ قالی فان عثرتم فیه بخلل او وقفتم فیه علی زلل فاصلحوه رحمکم الله ان ّ الله لایضیع اجرالمصلحین - انتهی. او راست: شرح الاربعین، شرحی مبسوط بر مدار’ در دو مجلد. فوائدالرجالیه. جامعالشتات فی النوادر المتفرقات. تعلیقات وی که بالغ بر هفت هزار بیت است مشحون بتحقیقات لطیفه و تدقیقات شریفه، در شرح کتاب شرح الاحادیث الاربعین لمولانا الشیخ بهاءالدین العاملی. و تعلیقات وی بر کتاب آیات الاحکام لمولانا المقدس الاردبیلی. و هدایهالفؤاد الی احوال المعاد. و رساله فی الامامه و رساله فی تحقیق الغناء و عظم ائمه، و آن ردیست بر صاحب کفایه. رساله فی الرّد علی الصوفیه الملعونه بالفارسیه. و رساله فی تحقیق ما لایتم ّ فیه الصلوه. و رساله فی ابطال الزّمان الموهوم مع انکاره استدلال السید الداماد علیه. رساله فی فضل الفاطمیین و کون المنتسب الیها بالام ّمنهم شرح مبسوط علی دعاءالصباح المنسوب الی امیرالمؤمنین (ع) و آن بالغ بر سه هزار بیت و تعلیقات لطیفه مدونه بر اجوبۀ مسائل سید مهنّابن سنان المدنی ازعلامه است و صاحب روضات گوید: از این کتاب در نزد مابخط شریف وی نسخه ایست. وی در یازدهم شعبان سنۀ 1173 هجری قمری درگذشت و در مزار تخت فولاد اصفهان نزدیک درب جنوبی آن که بسوی فارس مفتوح میگردد در جوار قبر فاضل هندی مدفون گردید. (روضات الجنات چ 1 صص 31-33)
ملک طبرستان از توابع ایران در اقلیم چهارم و در زمانۀ قدیم آن ملک مسکن دیوان بود. (غیاث) (آنندراج). مازندران. و رجوع به مازندران و طبرستان و تبرستان شود
ملک طبرستان از توابع ایران در اقلیم چهارم و در زمانۀ قدیم آن ملک مسکن دیوان بود. (غیاث) (آنندراج). مازندران. و رجوع به مازندران و طبرستان و تبرستان شود
منطقۀ کوههای مرتفع، که قسمت عمده آن از سلسلۀ جبال البرز واقع در امتداد ساحل جنوبی دریای خزر تشکیل می شود در خاور و شمال قومس، نزد جغرافی نویسان قدیم عرب بنام طبرستان معروف به ود. ظاهراً از قرن هفتم، تقریباً مصادف با زمان ف تنه مغول اسم طبرستان از استعمال افتاد و کلمه مازندران جای آن را گرفت و تاکنون هم ’مازندران’ بر این ایالت اطلاق می گردد. بسیاری اوقات اسم مازندران عمومیتی پیدا کرده بر ایالت مجاور یعنی گرگان نیز اطلاق شده است. یاقوت، اولین مورخی که اسم مازندران را ذکر کرده گوید نمی داند اسم مازندران از چه وقت استعمال شده و با اینکه او در کتابهای قدیم اثری از این اسم نیافته استعمال آن در آن زمان همه جا معمول بوده است. در حقیقت این دو اسم، یعنی طبرستان و مازندران مترادف و به یک معنی بوده اند اما در همان حال که اسم طبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق می شد، کلمه مازندران بر منطقۀ اراضی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب خاوری بحر خزر امتداد دارد اطلاق گردید و امروز دیگر اسم طبرستان استعمال نمی شود. (از سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ص 394). در قدیم ناحیۀ شمالی ایران که کناره های جنوبی دریای خزر تا گیلان را شامل می شد مازندران می گفتند. نام آن بارها در افسانه های قدیمی و در شاهنامه آمده است. بعدها به سبب مسکن قوم تپور، تپورستان و طبرستان خواندند. سلسله های علویان، زیاریان و دیلمیان از آنجا برخاستند. (از فرهنگ فارسی معین). مازندران از شمال به بحر خزر و از جنوب به رشته های مرکزی البرز و از مشرق به استرآباد و از مغرب به گیلان محدود است طول آن از مغرب به مشرق 320 و عرض آن 96 هزارگز است. جبال البرز در جنوب مازندران قوس عظیمی تشکیل می دهد که عرض آن 50 هزارگزاست و مانند سدی قسمت شمالی را از مرکز ایران جدا می کند و تمام رطوبت بحر خزر را در دامنۀ شمالی خود متوقف می کند و موجب بارندگی زیاد و رطوبت فراوانی می شود. از حیث ارتفاع و محصولات، مازندران را می توان به چهار ناحیه تقسیم کرد از این قرار: اول - قلل مرتفع کوهها که از چهار هزارمتر بالاتر و پوشیده از برف است و در تابستان در روی سنگهای آنها گلسنگهایی یافت می شود. دوم - از چهارهزار متر تا هزار متر مراتع وسیعی است که در موقع تابستان احشام طوائف چادرنشین در آنها می چرند. سوم - از حوالی هزار متر ناحیۀ جنگلها ودره های حاصلخیز شروع می شود و این قسمت دارای نواحی مختلف است. چهارم - ناحیۀ پست ساحلی که اغلب بسیار مرطوب و در بعضی نقاط مزارع برنج بر روی تپه های شنی ساحلی آنها بعضی قری و قصبات ایجاد شده است. آب و هوای مازندران بطور کلی معتدل ولی اغلب متغیر و دارای اختلافات شدید است، هرچند هوای آن مرطوب می باشد ولی اختلافات حرارت شب و روز تابستان زیاد است و بیشتر بادهای آن از طرف مغرب و مشرق می وزد. بادهای شمال شرقی غالباً سرد و در تابستان موجب صافی هوا و در زمستان موجب بارش برف است که گاهی باعث خرابی درختهای مرکبات می شود. مقدار باران سالیانۀ آن از 60 الی 70 سانتیمتر و حرارت متوسط تابستانی 26 الی 30 و در زمستان 10 الی 12 و گاهی به چند درجه زیر صفر می رسد و درختهای مرکبات را خراب می کند. مازندران رودهای متعدد دارد و همه از البرز سرچشمه می گیرند و وارد بحر خزر می شوند. جلگۀ مازندران عموماً از رسوباتی که این رودخانه ها در ساحل بحر خزر ایجاد کرده تشکیل شده است، امروزه هم رودخانه های متعددی که به طرف بحر خزر جاری است در موقع ذوب برف رسوبات را از کوه کنده ساحل را وسیعتر می کند. معروفترین این رودها عبارتند از: سه هزار، چالوس، هراز، رودبابل، تالار، تجن، نیکا، قره سو. محصولات مهم مازندران از این قرار است: برنج، گندم و جو که در نقاط خشکتر بعمل می آید. پنبه، کنف، کتان و انواع مرکبات و درختان صنعتی در ناحیۀ جنگلها و محصولات حیوانی. زراعت مازندران با آبیاری انجام می گیرد و فقط زراعت دیمی آن در ییلاقات کجور و نور و چهار دانگه می باشد. یکی از منابع مهم ثروتی مازندران ماهی است که در اغلب رودها صید می شود. مهمترین عشایر مازندران از این قرار است: ایل عبدالملکی که اصلاً قشقایی و در ابتدای دورۀ قاجاریه به مازندران هجرت کرده اند و در زاغمر سکنی دارند، ایل عمرانلو در گلوگاه و طوایف گلباد بین اشرف (بهشهر) و بندرگز ساکنند. در اطراف آمل چهار طایفۀ مشاغی و لاریجانی و نوایی و نوری متوقفند. ایل خواجه وند که اصلاً از گروس آمده و در حوالی کجور مسکن گزیده اند. طوایف گریلی و نکا که کرد هستند، در اطراف رود نیکا اقامت دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61-71). استان مازندران در حدود 47365 کیلومتر مربع مساحت دارد و بین 35 درجه و 47 دقیقه تا 38 درجه و 8 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 16 دقیقه تا 56 درجه و 10 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است. از جانب شمال به دریای مازندران و کشور اتحاد جماهیر شوروی و از مشرق به استان خراسان و از جنوب به فرمانداری کل سمنان و استان مرکزی و از مغرب به استان گیلان محدود می باشد. استان مازندران در سرشماری آبان ماه 1345 دارای 1845270 تن جمعیت بود که از این عده 1841637 تن دارای محل سکونت ثابت و 3633 تن بقیه متحرک بوده اند یعنی محل سکونت ثابت نداشته اند. مطابق همین سرشماری تراکم جمعیت در این استان 39 نفر در کیلومتر مربع بوده است. از کل جمعیت استان مازندران 23/9 درصد شهرنشین و 76/1 درصد روستا نشین بوده اند. شهر ساری مرکز استان است و شهرستانها و بخشهای تابع آنها بقرار ذیل است: 1- ساری - حومه، دودانگه، چهاردانگه. 2-بهشهر - حومه، گلوگاه، یانه سر. 3- شاهی - حوم، سوادکوه. 4- شهسوار - حومه، رامسر. 5- نوشهر - حومه، چالوس، کلاردشت. 6- بابل - حومه، بابلسر، بندپی. 7- آمل - حومه، لاریجان 8- گرگان - حومه، علی آباد، کردکوی، بندرشاه. پهلوی دژ، گومیشان، بندرگز. 9- دشت گرگان (گنبدقابوس) - حومه، مراوه تپه، گوکلان (کلاله) ، مینودشت، رامیان، داشبرون. 10- نور - حومه، چمستان، بلده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران و نشریۀ مرکز آمار ایران خردادماه 1347 ج 156) : که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد. فردوسی. سوی گرگساران و مازندران همی راند خواهم سپاهی گران. فردوسی. تاج و سریر خسرو مازندران ز رشک خورشید را گذار همانا برافکند. خاقانی. روز ارنه تیغ خسرو مازندران شده ست چون بشکند نهال ستم یا برافکند. خاقانی. به مازندرانم ظفربایدی که دیوانش را تن بتن کشتمی. خاقانی. و رجوع به طبرستان و تبرستان و جغرافیای سیاسی کیهان صص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61 و 71 و سرزمینهای خلافت شرقی ص 394 و مازندران و استرآباد تألیف رابینو و مازندران تألیف عباس شایان شود
منطقۀ کوههای مرتفع، که قسمت عمده آن از سلسلۀ جبال البرز واقع در امتداد ساحل جنوبی دریای خزر تشکیل می شود در خاور و شمال قومس، نزد جغرافی نویسان قدیم عرب بنام طبرستان معروف به ود. ظاهراً از قرن هفتم، تقریباً مصادف با زمان ف تنه مغول اسم طبرستان از استعمال افتاد و کلمه مازندران جای آن را گرفت و تاکنون هم ’مازندران’ بر این ایالت اطلاق می گردد. بسیاری اوقات اسم مازندران عمومیتی پیدا کرده بر ایالت مجاور یعنی گرگان نیز اطلاق شده است. یاقوت، اولین مورخی که اسم مازندران را ذکر کرده گوید نمی داند اسم مازندران از چه وقت استعمال شده و با اینکه او در کتابهای قدیم اثری از این اسم نیافته استعمال آن در آن زمان همه جا معمول بوده است. در حقیقت این دو اسم، یعنی طبرستان و مازندران مترادف و به یک معنی بوده اند اما در همان حال که اسم طبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق می شد، کلمه مازندران بر منطقۀ اراضی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب خاوری بحر خزر امتداد دارد اطلاق گردید و امروز دیگر اسم طبرستان استعمال نمی شود. (از سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ص 394). در قدیم ناحیۀ شمالی ایران که کناره های جنوبی دریای خزر تا گیلان را شامل می شد مازندران می گفتند. نام آن بارها در افسانه های قدیمی و در شاهنامه آمده است. بعدها به سبب مسکن قوم تپور، تپورستان و طبرستان خواندند. سلسله های علویان، زیاریان و دیلمیان از آنجا برخاستند. (از فرهنگ فارسی معین). مازندران از شمال به بحر خزر و از جنوب به رشته های مرکزی البرز و از مشرق به استرآباد و از مغرب به گیلان محدود است طول آن از مغرب به مشرق 320 و عرض آن 96 هزارگز است. جبال البرز در جنوب مازندران قوس عظیمی تشکیل می دهد که عرض آن 50 هزارگزاست و مانند سدی قسمت شمالی را از مرکز ایران جدا می کند و تمام رطوبت بحر خزر را در دامنۀ شمالی خود متوقف می کند و موجب بارندگی زیاد و رطوبت فراوانی می شود. از حیث ارتفاع و محصولات، مازندران را می توان به چهار ناحیه تقسیم کرد از این قرار: اول - قلل مرتفع کوهها که از چهار هزارمتر بالاتر و پوشیده از برف است و در تابستان در روی سنگهای آنها گلسنگهایی یافت می شود. دوم - از چهارهزار متر تا هزار متر مراتع وسیعی است که در موقع تابستان احشام طوائف چادرنشین در آنها می چرند. سوم - از حوالی هزار متر ناحیۀ جنگلها ودره های حاصلخیز شروع می شود و این قسمت دارای نواحی مختلف است. چهارم - ناحیۀ پست ساحلی که اغلب بسیار مرطوب و در بعضی نقاط مزارع برنج بر روی تپه های شنی ساحلی آنها بعضی قری و قصبات ایجاد شده است. آب و هوای مازندران بطور کلی معتدل ولی اغلب متغیر و دارای اختلافات شدید است، هرچند هوای آن مرطوب می باشد ولی اختلافات حرارت شب و روز تابستان زیاد است و بیشتر بادهای آن از طرف مغرب و مشرق می وزد. بادهای شمال شرقی غالباً سرد و در تابستان موجب صافی هوا و در زمستان موجب بارش برف است که گاهی باعث خرابی درختهای مرکبات می شود. مقدار باران سالیانۀ آن از 60 الی 70 سانتیمتر و حرارت متوسط تابستانی 26 الی 30 و در زمستان 10 الی 12 و گاهی به چند درجه زیر صفر می رسد و درختهای مرکبات را خراب می کند. مازندران رودهای متعدد دارد و همه از البرز سرچشمه می گیرند و وارد بحر خزر می شوند. جلگۀ مازندران عموماً از رسوباتی که این رودخانه ها در ساحل بحر خزر ایجاد کرده تشکیل شده است، امروزه هم رودخانه های متعددی که به طرف بحر خزر جاری است در موقع ذوب برف رسوبات را از کوه کنده ساحل را وسیعتر می کند. معروفترین این رودها عبارتند از: سه هزار، چالوس، هراز، رودبابل، تالار، تجن، نیکا، قره سو. محصولات مهم مازندران از این قرار است: برنج، گندم و جو که در نقاط خشکتر بعمل می آید. پنبه، کنف، کتان و انواع مرکبات و درختان صنعتی در ناحیۀ جنگلها و محصولات حیوانی. زراعت مازندران با آبیاری انجام می گیرد و فقط زراعت دیمی آن در ییلاقات کجور و نور و چهار دانگه می باشد. یکی از منابع مهم ثروتی مازندران ماهی است که در اغلب رودها صید می شود. مهمترین عشایر مازندران از این قرار است: ایل عبدالملکی که اصلاً قشقایی و در ابتدای دورۀ قاجاریه به مازندران هجرت کرده اند و در زاغمر سکنی دارند، ایل عمرانلو در گلوگاه و طوایف گلباد بین اشرف (بهشهر) و بندرگز ساکنند. در اطراف آمل چهار طایفۀ مشاغی و لاریجانی و نوایی و نوری متوقفند. ایل خواجه وند که اصلاً از گروس آمده و در حوالی کجور مسکن گزیده اند. طوایف گریلی و نکا که کرد هستند، در اطراف رود نیکا اقامت دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61-71). استان مازندران در حدود 47365 کیلومتر مربع مساحت دارد و بین 35 درجه و 47 دقیقه تا 38 درجه و 8 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 16 دقیقه تا 56 درجه و 10 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است. از جانب شمال به دریای مازندران و کشور اتحاد جماهیر شوروی و از مشرق به استان خراسان و از جنوب به فرمانداری کل سمنان و استان مرکزی و از مغرب به استان گیلان محدود می باشد. استان مازندران در سرشماری آبان ماه 1345 دارای 1845270 تن جمعیت بود که از این عده 1841637 تن دارای محل سکونت ثابت و 3633 تن بقیه متحرک بوده اند یعنی محل سکونت ثابت نداشته اند. مطابق همین سرشماری تراکم جمعیت در این استان 39 نفر در کیلومتر مربع بوده است. از کل جمعیت استان مازندران 23/9 درصد شهرنشین و 76/1 درصد روستا نشین بوده اند. شهر ساری مرکز استان است و شهرستانها و بخشهای تابع آنها بقرار ذیل است: 1- ساری - حومه، دودانگه، چهاردانگه. 2-بهشهر - حومه، گلوگاه، یانه سر. 3- شاهی - حوم، سوادکوه. 4- شهسوار - حومه، رامسر. 5- نوشهر - حومه، چالوس، کلاردشت. 6- بابل - حومه، بابلسر، بندپی. 7- آمل - حومه، لاریجان 8- گرگان - حومه، علی آباد، کردکوی، بندرشاه. پهلوی دژ، گومیشان، بندرگز. 9- دشت گرگان (گنبدقابوس) - حومه، مراوه تپه، گوکلان (کلاله) ، مینودشت، رامیان، داشبرون. 10- نور - حومه، چمستان، بلده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران و نشریۀ مرکز آمار ایران خردادماه 1347 ج 156) : که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد. فردوسی. سوی گرگساران و مازندران همی راند خواهم سپاهی گران. فردوسی. تاج و سریر خسرو مازندران ز رشک خورشید را گذار همانا برافکند. خاقانی. روز ارنه تیغ خسرو مازندران شده ست چون بشکند نهال ستم یا برافکند. خاقانی. به مازندرانم ظفربایدی که دیوانش را تن بتن کشتمی. خاقانی. و رجوع به طبرستان و تبرستان و جغرافیای سیاسی کیهان صص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61 و 71 و سرزمینهای خلافت شرقی ص 394 و مازندران و استرآباد تألیف رابینو و مازندران تألیف عباس شایان شود
جراب اندرانی، انبان سطبر. (منتهی الارب). انبان ستبر. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح منطق تصور، در برابر تصدیق: دانستن دوگونه بود یکی اندر رسیدن کی بتازی آنرا تصور خوانند. (دانشنامۀ علایی ص 3). و رجوع به رسیدن شود
جراب اندرانی، انبان سطبر. (منتهی الارب). انبان ستبر. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح منطق تصور، در برابر تصدیق: دانستن دوگونه بود یکی اندر رسیدن کی بتازی آنرا تصور خوانند. (دانشنامۀ علایی ص 3). و رجوع به رسیدن شود
منسوب به مازندر (مخفف مازندران). از مردم مازندران. مازندرانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تو مازندری را به کس نشمری که در کینه سگ به ز مازندری. فردوسی. دوستی عترت و خانه رسول کرد مرا یمگی و مازندری. ناصرخسرو (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ازین گشته ای گر بدانی تو بنده شه شرقی و میر مازندری را. ناصرخسرو (یادداشت ایضاً). و رجوع به مازندرانی شود
منسوب به مازندر (مخفف مازندران). از مردم مازندران. مازندرانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تو مازندری را به کس نشمری که در کینه سگ به ز مازندری. فردوسی. دوستی عترت و خانه رسول کرد مرا یمگی و مازندری. ناصرخسرو (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ازین گشته ای گر بدانی تو بنده شه شرقی و میر مازندری را. ناصرخسرو (یادداشت ایضاً). و رجوع به مازندرانی شود
یا ماذرانی. منسوب به مادران و آن به نوشتۀ مراصد الاطلاع با ذال نقطه دار، قلعه ای است نزدیکی همدان که به قلعۀ یسیر معروف است... (ریحانه الادب). و رجوع به مادران شود
یا ماذرانی. منسوب به مادران و آن به نوشتۀ مراصد الاطلاع با ذال نقطه دار، قلعه ای است نزدیکی همدان که به قلعۀ یسیر معروف است... (ریحانه الادب). و رجوع به مادران شود
احمد بن حسن. قاضی نورالله گوید: مردمان ری در اصل از اهل سنت و جماعت بودند تا آنکه احمد بن حسن مادرانی در سال 275 هجری قمری بدانجامسلط شد و مذهب تشیع را اظهار کرده و در مقام تربیت شیعه برآمده است. (از ریحانه الادب ج 3 صص 422-423)
احمد بن حسن. قاضی نورالله گوید: مردمان ری در اصل از اهل سنت و جماعت بودند تا آنکه احمد بن حسن مادرانی در سال 275 هجری قمری بدانجامسلط شد و مذهب تشیع را اظهار کرده و در مقام تربیت شیعه برآمده است. (از ریحانه الادب ج 3 صص 422-423)
از شاعران قرن یازدهم هجری و مؤلف کتاب دستورالشعراء بود و در سال 1061 هجری قمری درگذشت. (از تاریخ ادبیات ادوارد براون ترجمه رشید یاسمی ص 167 و 172) (الذریعه قسم 1 از جزء9ص 95) (فرهنگ سخنوران). و نیز رجوع به فهرست کتب خطی مجلس شورای ملی تألیف ابن یوسف شیرازی ص 126 شود
از شاعران قرن یازدهم هجری و مؤلف کتاب دستورالشعراء بود و در سال 1061 هجری قمری درگذشت. (از تاریخ ادبیات ادوارد براون ترجمه رشید یاسمی ص 167 و 172) (الذریعه قسم 1 از جزء9ص 95) (فرهنگ سخنوران). و نیز رجوع به فهرست کتب خطی مجلس شورای ملی تألیف ابن یوسف شیرازی ص 126 شود
ملا محمدسعید مازندرانی پسرمحمدصالح متخلص به اشرف و معروف به اشرف مازندرانی. در شعر و ادب شاگرد صائب تبریزی بود و در خط نستعلیق نزد عبدالرشید دیلمی تلمذ کرد. قطعۀ مفصلی در وفات دو استاد خود سروده است که دو بیت آن نقل میشود: کرده بود ایزد عنایت خوشنویس و شاعری از وجود هر دو کردی افتخار ایام ما بود اسم و رسم آن عبدالرشید خوشنویس وین محمد با علی بود و تخلص صائبا. رجوع به ریحانهالادب ذیل اشرف و صائب شود. و در تذکرۀ حزین آمده است: محمدصالح پدر او دخترزادۀ محمدتقی مجلسی بود. اشعار خوب و معمیات مرغوب داشت. بهند سفر کرد و مدتها بکام و ناکامی بسر برد. در اواخر که عازم بازگشت به ایران بود در سال 1116 ه. ق. درگذشت - انتهی. بیش از دو صفحه اشعار وی در تذکرۀ حزین آمده است. و صاحب آتشکده آرد: ملا محمدسعید در اصفهان تولد یافت و پس از اکتساب کمالات به هندوستان رفت و باز به اصفهان بازگشت. این دو بیت از اوست: بسیر کعبه و دیریم گاه اینجا و گاه آنجا چو مطلب جستجوی اوست خواه اینجا و خواه آنجا. از تغافلهای پی درپی بخود یارش کنم پا به بخت خود زنم چندانکه بیدارش کنم. (از آتشکده ص 166). و صاحب قاموس الاعلام آرد: از متأخران شاعران هند و ایران بودکه از مازندران به هندوستان رفت و به سمت آموزگاری زین النسابیگم دختر عالمگیرشاه نائل آمد. او را دیوان شعر و چند مثنوی است
ملا محمدسعید مازندرانی پسرمحمدصالح متخلص به اشرف و معروف به اشرف مازندرانی. در شعر و ادب شاگرد صائب تبریزی بود و در خط نستعلیق نزد عبدالرشید دیلمی تلمذ کرد. قطعۀ مفصلی در وفات دو استاد خود سروده است که دو بیت آن نقل میشود: کرده بود ایزد عنایت خوشنویس و شاعری از وجود هر دو کردی افتخار ایام ما بود اسم و رسم آن عبدالرشید خوشنویس وین محمد با علی بود و تخلص صائبا. رجوع به ریحانهالادب ذیل اشرف و صائب شود. و در تذکرۀ حزین آمده است: محمدصالح پدر او دخترزادۀ محمدتقی مجلسی بود. اشعار خوب و معمیات مرغوب داشت. بهند سفر کرد و مدتها بکام و ناکامی بسر برد. در اواخر که عازم بازگشت به ایران بود در سال 1116 هَ. ق. درگذشت - انتهی. بیش از دو صفحه اشعار وی در تذکرۀ حزین آمده است. و صاحب آتشکده آرد: ملا محمدسعید در اصفهان تولد یافت و پس از اکتساب کمالات به هندوستان رفت و باز به اصفهان بازگشت. این دو بیت از اوست: بسیر کعبه و دیریم گاه اینجا و گاه آنجا چو مطلب جستجوی اوست خواه اینجا و خواه آنجا. از تغافلهای پی درپی بخود یارش کنم پا به بخت خود زنم چندانکه بیدارش کنم. (از آتشکده ص 166). و صاحب قاموس الاعلام آرد: از متأخران شاعران هند و ایران بودکه از مازندران به هندوستان رفت و به سمت آموزگاری زین النسابیگم دختر عالمگیرشاه نائل آمد. او را دیوان شعر و چند مثنوی است
اسمش محمد قاسم خان بن میرزا حسن و همشیره زادۀ محمدمهدی خان متخلص به شحنه است که در حرف شین ذکری از او رفته و خود در بدایت جوانی است و طبعش در نهایت روانی در حضرت اقدس شاهنشاه اسلام پناه گردون درگاه محمدشاه خلدالله ملکه به منصب غلام پیشخدمتی مفتخر است و در آن دربار معدلت آثار خدمتگر بواسطۀ انتساب سالهاست که با من بنده انیس و جلیس و معاشر است و غالباً در منزلم حاضر با فقیرانش میلی تمام است و در این مسلک صاحب مقام همتی عالی دارد و طریق جلادت و فتوت می سپارد قناعتی به مناعت آمیخته است و توسلی به توکل آویخته برنایی خلیق است و دانایی رفیق در طریقۀ ذوق می پوید و احیاناً شعری می گوید به قصایدش فزون از غزل طبع راغب است و قانون فصحا را تتبع و مراقب، در مبادی حال چاکر تخلص می کرده، سلیقه اش نیکوست و طریقه اش دلجو. دور نیست در فنی اگر کوشد چشمه سار ارتقا از وجودش جوشد در سنۀ 1271 هجری قمری در مازندران رحلت کرد و این ابیات از اوست. (مجمع الفصحاء ج 2 ص 367). صاحب مجمع الفصحاء در حدود 57 بیت که منتخبی از قصاید و تغزلهای اوست ثبت کرده است و در این جا چند بیت برای نمونه از اشعار او نقل میشود: ای موی تو چون سنبل و ای روی تو گلنار از سنبل و گلنار تو بس نرگس خونبار گلنار که دیده ست رباید دل مردم سنبل که شنیده ست از او خلق در آزار سنبل که شنیده ست دل آزار و جفاجو گلنار که دیده ست زره پوش وزره دار سنبل که شنیده ست که گلنارش در بر گلنار که دیده ست که سنبل بودش یار گر سنبل و گلنار بتکرار سرودم بر زلف و رخش هستم مفتون و گرفتار تکرار نه زیباست مگر مدحت سلطان کو هست جهاندار و از دودۀ قاجار..
اسمش محمد قاسم خان بن میرزا حسن و همشیره زادۀ محمدمهدی خان متخلص به شحنه است که در حرف شین ذکری از او رفته و خود در بدایت جوانی است و طبعش در نهایت روانی در حضرت اقدس شاهنشاه اسلام پناه گردون درگاه محمدشاه خلدالله ملکه به منصب غلام پیشخدمتی مفتخر است و در آن دربار معدلت آثار خدمتگر بواسطۀ انتساب سالهاست که با من بنده انیس و جلیس و معاشر است و غالباً در منزلم حاضر با فقیرانش میلی تمام است و در این مسلک صاحب مقام همتی عالی دارد و طریق جلادت و فتوت می سپارد قناعتی به مناعت آمیخته است و توسلی به توکل آویخته برنایی خلیق است و دانایی رفیق در طریقۀ ذوق می پوید و احیاناً شعری می گوید به قصایدش فزون از غزل طبع راغب است و قانون فصحا را تتبع و مراقب، در مبادی حال چاکر تخلص می کرده، سلیقه اش نیکوست و طریقه اش دلجو. دور نیست در فنی اگر کوشد چشمه سار ارتقا از وجودش جوشد در سنۀ 1271 هجری قمری در مازندران رحلت کرد و این ابیات از اوست. (مجمع الفصحاء ج 2 ص 367). صاحب مجمع الفصحاء در حدود 57 بیت که منتخبی از قصاید و تغزلهای اوست ثبت کرده است و در این جا چند بیت برای نمونه از اشعار او نقل میشود: ای موی تو چون سنبل و ای روی تو گلنار از سنبل و گلنار تو بس نرگس خونبار گلنار که دیده ست رباید دل مردم سنبل که شنیده ست از او خلق در آزار سنبل که شنیده ست دل آزار و جفاجو گلنار که دیده ست زره پوش وزره دار سنبل که شنیده ست که گلنارش در بر گلنار که دیده ست که سنبل بودش یار گر سنبل و گلنار بتکرار سرودم بر زلف و رخش هستم مفتون و گرفتار تکرار نه زیباست مگر مدحت سلطان کو هست جهاندار و از دودۀ قاجار..