بدون انحراف، بدون میل به جانبی، ویژگی آنچه باعث می شود چشم به سویی توجه نکند، برای مثال ز حوران گرچه صحن باغ پر بود / دو چشمش سرمۀ مازاغ پر بود (عطار - ۹۹) . ماخوذ از آیۀ «مازاغ البصر و ماطغی» (نجم - ۱۷)
بدون انحراف، بدون میل به جانبی، ویژگی آنچه باعث می شود چشم به سویی توجه نکند، برای مِثال ز حوران گرچه صحن باغ پر بود / دو چشمش سرمۀ مازاغ پر بود (عطار - ۹۹) . ماخوذ از آیۀ «مازاغَ البصرُ و ماطَغی» (نجم - ۱۷)
دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفا شهرستان مرند، در 5هزارگزی شمال مرند و 17هزارگزی راه جلفا به تبریز، در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای 582 تن سکنه است. آبش از چشمه و قنات تأمین می شود. محصولش غلات و پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفا شهرستان مرند، در 5هزارگزی شمال مرند و 17هزارگزی راه جلفا به تبریز، در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای 582 تن سکنه است. آبش از چشمه و قنات تأمین می شود. محصولش غلات و پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
جامۀ پشمینه را گویند، (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، در جهانگیری نیز ’ماشاد’ و در رشیدی ’ماشار’ آمده، با ماشو مقایسه شود، (حاشیۀ برهان چ معین)
جامۀ پشمینه را گویند، (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، در جهانگیری نیز ’ماشاد’ و در رشیدی ’ماشار’ آمده، با ماشو مقایسه شود، (حاشیۀ برهان چ معین)
نوعی از بازی باشد. و آن چنان است که دو کس در برابر همدیگر خم شده بایستند و سر بر سر هم نهند و سر ریسمانی بردست گیرند و یک سر دیگر آن ریسمان را شخصی بردست گیرد و بر دور و پیش ایشان می گردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان می کند خربنده میگویند چون آن شخص پای خود را بر هر یک از حریفان بزند او را بیاوردو بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس می کند تا دیگری پا خورد و آمده سر بر سر شخص اول نهدو اگر احیاناً شخصی از حریفان برآنها سوار شود فرودنمی آید تا دیگری به دام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد و این بازی را عربان تدمیج خوانند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 347). نوعی از بازی شبیه بازی خربازان. (ناظم الاطباء)
نوعی از بازی باشد. و آن چنان است که دو کس در برابر همدیگر خم شده بایستند و سر بر سر هم نهند و سر ریسمانی بردست گیرند و یک سر دیگر آن ریسمان را شخصی بردست گیرد و بر دور و پیش ایشان می گردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان می کند خربنده میگویند چون آن شخص پای خود را بر هر یک از حریفان بزند او را بیاوردو بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس می کند تا دیگری پا خورد و آمده سر بر سر شخص اول نهدو اگر احیاناً شخصی از حریفان برآنها سوار شود فرودنمی آید تا دیگری به دام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد و این بازی را عربان تدمیج خوانند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 347). نوعی از بازی شبیه بازی خربازان. (ناظم الاطباء)
زیاده کردن چیزی باشد مثل آن که قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین. (از آنندراج) (برهان). افزون کردگی قیمت چیزی. (ناظم الاطباء). زیاد کردن قیمت چیزی تا بر دیگر طالبان فائق شود و خریدار او باشد. آنچه زیادت کند مشتری از مشتری دیگر در بیع. من زاد. مزایده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زن و فرزند بلنجر را مزاد کردند بهاشان به صدهزار درم رسید. (ترجمه طبری بلعمی). چنان که روز بازار مزاد تمامت اهل معاملات بر آنجا جمع و همچنان نداء هل من مزید شنوند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 55). عشوه ای از لب شیرین تو دل خواست بجان به شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیم. حافظ. دی گفت به دستار بزرگی بزاز در چار سوی رخت مزاد شیراز. نظام قاری (دیوان ص 123). - مزاد کردن، بر قیمت چیزی زودن. (ناظم الاطباء). نرخ متاع بالا کردن. (غیاث)
زیاده کردن چیزی باشد مثل آن که قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین. (از آنندراج) (برهان). افزون کردگی قیمت چیزی. (ناظم الاطباء). زیاد کردن قیمت چیزی تا بر دیگر طالبان فائق شود و خریدار او باشد. آنچه زیادت کند مشتری از مشتری دیگر در بیع. من زاد. مزایده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زن و فرزند بلنجر را مزاد کردند بهاشان به صدهزار درم رسید. (ترجمه طبری بلعمی). چنان که روز بازار مزاد تمامت اهل معاملات بر آنجا جمع و همچنان نداء هل من مزید شنوند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 55). عشوه ای از لب شیرین تو دل خواست بجان به شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیم. حافظ. دی گفت به دستار بزرگی بزاز در چار سوی رخت مزاد شیراز. نظام قاری (دیوان ص 123). - مزاد کردن، بر قیمت چیزی زودن. (ناظم الاطباء). نرخ متاع بالا کردن. (غیاث)
نهی) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده، (برهان) (آنندراج)، کلمه فعل یعنی میازار و آزار مده، (ناظم الاطباء)، دوم شخص مفرد نهی از ’آزردن’، میازار، نیازار، آزار مده، (فرهنگ فارسی معین)، مخفف میازار است، (انجمن آرا) : ما زار به عشق تو و دل غمزدۀ تست زین بیش دل غمزدۀ ما را مازار، هدایت (ازآنندراج)، ، آزرده مشو، (آنندراج) (انجمن آرا) : گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من زانکه جرم است در آن حضرت نافرمانی، فتوحی (در عذرخواهی از انوری، از آنندراج)
نهی) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده، (برهان) (آنندراج)، کلمه فعل یعنی میازار و آزار مده، (ناظم الاطباء)، دوم شخص مفرد نهی از ’آزردن’، میازار، نیازار، آزار مده، (فرهنگ فارسی معین)، مخفف میازار است، (انجمن آرا) : ما زار به عشق تو و دل غمزدۀ تست زین بیش دل غمزدۀ ما را مازار، هدایت (ازآنندراج)، ، آزرده مشو، (آنندراج) (انجمن آرا) : گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من زانکه جرم است در آن حضرت نافرمانی، فتوحی (در عذرخواهی از انوری، از آنندراج)
اصل کلمه ما (حرف نفی) + زاغ مفرد غایب فعل ماضی است و اشاره است به آیۀ کریمه مازاغ البصر و ماطغی (قرآن 17/53)، یعنی آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله در شب معراج در مقام قرب نگردانید چشم را بسوی دیگر اشیا و نه بی فرمانی کرد از حکم خدا، ما نافیه و زاغ صیغۀ ماضی از زیغ که به معنی کجی و میل کردن است، (از آنندراج) (از غیاث)، این ترکیب در ادبیات فارسی بصورت اسم مرکب بکار رفته و به مهر و سرمه تشبیه شده است، مهر مازاغ داشتن یعنی نظربه چپ و راست نکردن، به چیزی ننگریستن: از سرخ و سپید دخل آن باغ بخش نظر تو مهر مازاغ، نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 14)، که اشارت است به داستان شب معراج که رسول اکرم به هیچ جانب ننگریست و تنها متوجه حضرت حق بود: چشم او را که مهر مازاغ است روضه گاه برون این باغ است، نظامی، زان گل و زان نرگس کان باغ داشت نرگس او سرمۀ مازاغ داشت، نظامی، ز حوران گرچه صحن باغ پر بود دو چشمش سرمۀ مازاغ پر بود، عطار (اسرارنامه چ گوهرین ص 19)
اصل کلمه ما (حرف نفی) + زاغ مفرد غایب فعل ماضی است و اشاره است به آیۀ کریمه مازاغ البصر و ماطغی (قرآن 17/53)، یعنی آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله در شب معراج در مقام قرب نگردانید چشم را بسوی دیگر اشیا و نه بی فرمانی کرد از حکم خدا، ما نافیه و زاغ صیغۀ ماضی از زیغ که به معنی کجی و میل کردن است، (از آنندراج) (از غیاث)، این ترکیب در ادبیات فارسی بصورت اسم مرکب بکار رفته و به مُهر و سرمه تشبیه شده است، مهر مازاغ داشتن یعنی نظربه چپ و راست نکردن، به چیزی ننگریستن: از سرخ و سپید دخل آن باغ بخش نظر تو مهر مازاغ، نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 14)، که اشارت است به داستان شب معراج که رسول اکرم به هیچ جانب ننگریست و تنها متوجه حضرت حق بود: چشم او را که مهر مازاغ است روضه گاه برون این باغ است، نظامی، زان گل و زان نرگس کان باغ داشت نرگس او سرمۀ مازاغ داشت، نظامی، ز حوران گرچه صحن باغ پر بود دو چشمش سرمۀ مازاغ پر بود، عطار (اسرارنامه چ گوهرین ص 19)
دوم شخص مفرد نهی از آزاردن میازار نیازار آزار مده: مازار بعشق تو و دل غمزده تست زین بیش دل غمزده مارا مازار، (هدایت انجمن آنند)، آزرده مشو: گر بفرمان سخنی گفتم مازار زمن زانکه جرم است دران حضرت نافرمانی. (فتوحی در عذرخواهی از انوری آنند) آمیزنده مخلوط کننده
دوم شخص مفرد نهی از آزاردن میازار نیازار آزار مده: مازار بعشق تو و دل غمزده تست زین بیش دل غمزده مارا مازار، (هدایت انجمن آنند)، آزرده مشو: گر بفرمان سخنی گفتم مازار زمن زانکه جرم است دران حضرت نافرمانی. (فتوحی در عذرخواهی از انوری آنند) آمیزنده مخلوط کننده
این واژه را که پارسی است و گونه ای بازی معین در فرهنگ فارسی تازی دانسته است بنگرید به برهان توشه دان، مشته (حراج) بیشفروشی (مزایده) افزودن بیش کردن زیاد کردن افزودن، افزودن قیمت چیزی، زیادت زیادی: عشوه ای از لب شیرین تودل خواست بجان بشکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم. (حافظ) توضیح در برهان قاطع آمده: مزاد... در عربی بمعنی زیاده کردن قیمت چیزی باشد مثل آنکه قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین، زیاد کرده شده، نوعی است از بازی و آن چنان است که دو کس در برابر یکدیگر خم شده بایستند و سر بر سرهم نهند و سر ریسمانی را شخصی بر دست گیرد و بر دور وپیش ایشان میگردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان میکند خر بنده گویند. چون آن شخص پای خود را بر هریک از حریفان بزند او را بیاورد و بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس میکند تا دیگری پاخورد و آمده سر بر سر شخص اول نهد و اگر احیانا شخصی از حریفها بر آنها سوار شود فرود نمیاد تا دیگری بدام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد
این واژه را که پارسی است و گونه ای بازی معین در فرهنگ فارسی تازی دانسته است بنگرید به برهان توشه دان، مشته (حراج) بیشفروشی (مزایده) افزودن بیش کردن زیاد کردن افزودن، افزودن قیمت چیزی، زیادت زیادی: عشوه ای از لب شیرین تودل خواست بجان بشکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم. (حافظ) توضیح در برهان قاطع آمده: مزاد... در عربی بمعنی زیاده کردن قیمت چیزی باشد مثل آنکه قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین، زیاد کرده شده، نوعی است از بازی و آن چنان است که دو کس در برابر یکدیگر خم شده بایستند و سر بر سرهم نهند و سر ریسمانی را شخصی بر دست گیرد و بر دور وپیش ایشان میگردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان میکند خر بنده گویند. چون آن شخص پای خود را بر هریک از حریفان بزند او را بیاورد و بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس میکند تا دیگری پاخورد و آمده سر بر سر شخص اول نهد و اگر احیانا شخصی از حریفها بر آنها سوار شود فرود نمیاد تا دیگری بدام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد