زیاده کردن چیزی باشد مثل آن که قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین. (از آنندراج) (برهان). افزون کردگی قیمت چیزی. (ناظم الاطباء). زیاد کردن قیمت چیزی تا بر دیگر طالبان فائق شود و خریدار او باشد. آنچه زیادت کند مشتری از مشتری دیگر در بیع. من زاد. مزایده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زن و فرزند بلنجر را مزاد کردند بهاشان به صدهزار درم رسید. (ترجمه طبری بلعمی). چنان که روز بازار مزاد تمامت اهل معاملات بر آنجا جمع و همچنان نداء هل من مزید شنوند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 55). عشوه ای از لب شیرین تو دل خواست بجان به شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیم. حافظ. دی گفت به دستار بزرگی بزاز در چار سوی رخت مزاد شیراز. نظام قاری (دیوان ص 123). - مزاد کردن، بر قیمت چیزی زودن. (ناظم الاطباء). نرخ متاع بالا کردن. (غیاث)