نازاد نازاد عقیم، بی بار و بر، (ناظم الاطباء)، نازا، نازاینده، سترون، عقیم: گاو نازاد گشت زاینده آب در جویها فزاینده، نظامی لغت نامه دهخدا
نازان نازان ناز کننده استغنا نماینده، فخر کننده: ببالا چو سرو و بدیدار ماه جهانگیر و نازان بدو تاج و گاه (شا. لغ)، بالنده: دو تا گشت آن سرو نازان بباغ همان تیره گشت آن فروزان چراغ (شا. لغ)، ناز کنان عشوه کنان: (و او در عماری نشسته بود و خرامان و نازان همی شد) فرهنگ لغت هوشیار