جدول جو
جدول جو

معنی ماتریس - جستجوی لغت در جدول جو

ماتریس
قالب گود یا برجسته که در آن ماده ای ریخته شود تا به صورت چیزی که قالب گرفته اند درآید، در ریاضیات آرایۀ مستطیل شکل از کمیت های جبری یا اعداد که در داخل دو کروشه و به صورت ستون های منظم نوشته می شوند و به وسیلۀ آن عملیات ریاضی انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
ماتریس
قالب
تصویری از ماتریس
تصویر ماتریس
فرهنگ لغت هوشیار
ماتریس
آرایه ای مستطیل شکل از اعداد شامل چند سطر و ستون (ریاضی)، بخشی از قالب برش کاری فلزات که معمولاً به صورت کاسه ای گود است و سنبه در آن می نشیند (فنی)، فرم نگاتیو جهت پرس کردن صفحات صوتی (فنی)، قالب مخصوص حروف سربی در چاپخ
تصویری از ماتریس
تصویر ماتریس
فرهنگ فارسی معین
ماتریس
آرایه، قالب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهدیس
تصویر ماهدیس
(دخترانه)
آنکه مانند ماه زیباست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
(پسرانه)
رهبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارتیک
تصویر مارتیک
(پسرانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آمستریس
تصویر آمستریس
(دخترانه)
نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آماتیس
تصویر آماتیس
(دخترانه)
نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار می رود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاترین
تصویر کاترین
(دخترانه)
پاک، بی آلایش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
جانوری شبیه چلپاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستریح
تصویر مستریح
دارای آسایش، آرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماریس
تصویر سماریس
ساردین، نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
پاتریک (سن پاتریس)، نخستین کشیش اعظم و رئیس روحانی ایرلند، مولد او بسال 377 میلادی در جوار دمبارتن و وفات 460م، و ذکران وی بهفدهم ماه مرسه (مارس) است
لغت نامه دهخدا
عنوان مشاورین محرم امپراتوران روم، این رتبه که مادام العمری بود بعهد قسطنطین ایجاد شد
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی است در بخارا و از آن ده است ابومنصور مفسر سرآمد علمای حنفیه قدس سرهم. (منتهی الارب ذیل ’ت رد’)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
لغتی است در ماترید که محله ای است به سمرقند. (تاج العروس). نام محله ای به سمرقند و آنرا ماترید نیز خوانند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماترید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستریح
تصویر مستریح
طالب استراحت خواستارراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
مارمولک، چلپاسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهترین
تصویر مهترین
بزرگترین: (و آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود)
فرهنگ لغت هوشیار
صحیح لگاریتم را مفسرو جزو اعشاری آنرا مانتیس گویند. توضیح باتوجه بمعنی لگاریتم و صفر مفسر و مانتیس همواره مفسر اعداد از یک تا نه صفرو مانتیس کلیه قوای صحیح ده نیز صفر می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکرین
تصویر ماکرین
جمع ماکر
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنتریس
تصویر عنتریس
سرکش، خشمگین، پتیار (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماریس
تصویر عماریس
جمع عمروس، برگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتراس
تصویر امتراس
ستیزیدن، خود راخاراندن خود خاریدن، سوده شدن سودگی ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
استحکامات، جرثقیل (جنگی) : پیز محمدخان با امیر محبت حاکم بلوچستا از قصر قند بحوالی بمپور رسیده بنای محاصره را گذاشتند و بساختن باستیان و انداختن توپ و خمپاره و پیش بردن مطریس و مورچل مشغول شدند، توپخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتریس
تصویر پاتریس
لقب مشاوران مخصوص امپراتوران روم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتریس
تصویر اکتریس
((اَ تِ))
هنرپیشه زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکتریس
تصویر آکتریس
((تُ))
هنرپیشه زن، زنی که در صحنه تئاتر، تلویزیون و سینما نقش ایفا کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
((تُ یا تِ رَ))
سوسمار، چلپاسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستریح
تصویر مستریح
((مُ تَ))
طالب استراحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادریت
تصویر مادریت
Maternity, Motherliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مادریت
تصویر مادریت
maternidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی