مارمولک. چلپاسه. (فرهنگ جهانگیری). چلپاسه را گویند و بعضی گویند سام ابرص است که نوعی از چلپاسه باشد. چون شکم او را بشکافند و بر گزندگی عقرب نهند در ساعت درد ساکن شود. (برهان). گلباسو و جلباسه معرب آن است. (آنندراج). چلپاسه و قسمی از آن که به تازی سام ابرص گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به چلپاسه و سام ابرص و مارمولک شود
بالَنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، تُرَنج، اُترُج، بادَرَنج، بادرَنگ، بادارَنگ، وادارَنگ، وارَنگ، باتُس، باتو
مارمولَک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چَلپاسه، کَرباسه، باشو، کَربَش، کَربَشه، کَرفَش، کَرپوک، کَرباشه، کَرباشو، کَلباسو
بمعنی سوسمار است و آن جانوری باشد که شافعی مذهبان خورند و عربان ضب خوانند، به موش خرما شباهتی دارد لیکن ازو بزرگتر است. پیه او را زنان به جهت فربه شدن خورند. (برهان). ماترنگ. (آنندراج). سوسمار که بتازی ضب گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به سوسمار و ماترنگ و چلپاسه و سام ابرص شود
همان بادرنگ باشد. در فصل 27 بندهش (پارۀ 23) آمده است: میوه های ماتکور (عمده) سی گونه است، ده سرتک (گونه) میوه است که اندرون و بیرون شاید خوردن چون انجیر، سیب، واترنگ و... واترنگ همان ترنج می باشد و اترج معرب آن است. در نامۀ ’خسرو کواتان وریتک’ در فقرۀ 45 به واترنگ و خارواترنگ (یعنی بادرنگ خاردار) برمیخوریم: ’خارواترنگ که اپاک پوست خورنت’. گزارندۀ پهلوی اوستا (مفسر اوستا) در روزگار ساسانیان در تفسیر پارۀ 28 گوید: ’خوردنی ترین میوۀ روی زمین چون خرما و خوشبوی ترین آنها چون به و واترنگ’. در اشعار امیر پازواری که به لهجۀ مازندرانی است وارنگ جار (= باذرنگزار) به کار رفته است. در افغانستان بارنگ گویند و بالنگ هم که دربسیاری از لهجه های ایران رایج است همین کلمه است. تا چو بالنگ مربا نشوی ای نارنج ترش و تلخ ِ تو شیرین نشود، رنجه مشو. ابواسحاق. این میوه در نزد یونانیان مدیکن ملن یعنی سیب مادی (= ایرانی) و بعداًدر نزد رومیان در لاتین ’سیتروس مدیکا’ نامیده شده یعنی بادرنگ مادی (= ایرانی). در شرح اسماء العقار تألیف ابوعمران موسی بن عبیدالله اسرائیلی می نویسد: ’اترج هو التفاح المائی’. که شک نیست مؤلف ’تفاح الماهی’ گفته و بعد به دست نساخ تفاح المائی شده است. در تحفۀ حکیم مؤمن آمده: بالنگ به فارسی اترج است. (از هرمزدنامۀ پورداود صص 71- 80)