جدول جو
جدول جو

معنی مآت - جستجوی لغت در جدول جو

مآت
مائه ها، صدها، سده ها، جمع واژۀ مائه
تصویری از مآت
تصویر مآت
فرهنگ فارسی عمید
مآت(مِ)
صدها. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مائه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدگان. (التفهیم، یادداشت ایضاً). مئات. سدگان. در حساب، ده دهگان (عشرا) یعنی ده واحد از مرتبۀ دوم تشکیل یک سده یا یک واحد از مرتبۀ سوم را میدهد و اعداد یکصد، دوصد، سه صد، چهارصد... نهصد را که مرتبۀ سوم یا مرتبه سدگان (مآت) را می سازند مرتباً به نامهای صد، دویست، سیصد، چهارصد، پانصد، ششصد، هفتصد، هشتصد، نهصد میخوانیم. برای نامیدن اعداد واقع میان دوسدگان (مآت) پیاپی مانند سیصدوچهارصد اول نام سدگان کوچکتر را گویند و در پی آن نام دهگان (عشرات) و یکان (آحاد) لازم آورند مثلاً سیصدویک و سیصدودو و سیصدوشصت وپنج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مست
تصویر مست
گله، شکایت، برای مثال ای از ستیهش تو همه مردمان به مست / دعویت سخت منکر و معنیت خام و سست (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۸)، ناله وزاری، غم، اندوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرآت
تصویر مرآت
آیینه، سجنجل، آینه، قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس می کند و انسان چهرۀ خود را در آن می بیند، به اندازه ها و شکل های مختلف ساخته می شود
کنایه از هر چیز روشن و پاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملت
تصویر ملت
مردم یک کشور که از یک نژاد و تابع یک دولت باشند، شریعت، کیش، آیین، پیروان یک دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میت
تصویر میت
مرده، مقابل زنده، انسان یا حیوان که بی جان شده باشد، درگذشته، بی جان، بی حس و حرکت، نابود شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفت
تصویر مفت
آنچه بی زحمت و بدون دادن پول و عوض به دست آید، رایگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مات
تصویر مات
سرگردان، حیران، مبهوت، سرگشته
در ورزش شطرنج حالتی که در آن مهرۀ شاه گرفتار شود و راه گریز نداشته باشد
ویژگی آنچه تنها بخشی از نور مرئی را از خود عبور می دهد، کدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقت
تصویر مقت
کسی را دشمن داشتن، از کسی بیزار بودن، دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مآل
تصویر مآل
جای بازگشت، حاصل، نتیجه، عاقبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مست
تصویر مست
کسی که در اثر خوردن نوشابۀ الکلی از حال طبیعی خارج شده
کنایه از خمارآلود مثلاً چشم مست
کنایه از شادمان
کنایه از عصبانی
کنایه از غافل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موت
تصویر موت
مرگ، مردن، موت، نیستی، فنا
موت ابیض: کنایه از مرگ طبیعی
موت احمر: کنایه از کشته شدن، آغشته شدن به خون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مآب
تصویر مآب
مرجع، جای بازگشت، بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تِ)
جمع واژۀ مأتم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع ماءتم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشت
تصویر مشت
گره کردن پنجه، قبضه، چنگ، ضربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میت
تصویر میت
مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهت
تصویر مهت
گول پر چانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موت
تصویر موت
مردن، مرگ، آرمیدن، فوت
فرهنگ لغت هوشیار
هن سپاسه، نکویی نیکوییی را که درباره کسی کرده اند برخ او کشیدن، احسان نیکویی جمع منن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقت
تصویر مقت
دشمن داشتن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملت
تصویر ملت
دین و کیش و شریعت، آئین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفت
تصویر مفت
رایگان، بدون اجرت و مزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبت
تصویر مبت
ننگ
فرهنگ لغت هوشیار
شراب خواره ای که می در وی اثر کرده باشد، می زده، دگرگون شده از آشامیدن می و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرآت
تصویر مرآت
آینه، آئینه
فرهنگ لغت هوشیار
لختی از زمان، پاره ای از زمان، روزگار، دوران، هنگام، وقت، گاه، عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخت
تصویر مخت
امیدواری
فرهنگ لغت هوشیار
ناب، خرد ورز، سخت، گرم صلب و سخت از هر چیز، روز گرم، خردمند تیز خاطر، خالص از هر چیز بی آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مات
تصویر مات
صدها سرگردان و حیران و بمعنی تار و کدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مات
تصویر مات
تار، کدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مات
تصویر مات
حیران، سرگشته، وضعیتی در بازی شطرنج که شاه قادر به هیچ حرکتی نیست و بازی به اتمام می رسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مآل
تصویر مآل
((مَ))
عاقبت، سرانجام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مآب
تصویر مآب
((مَ))
جای بازگشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدت
تصویر مدت
زمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملت
تصویر ملت
توده، مردم
فرهنگ واژه فارسی سره