جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مات

مات

مات
سرگردان، حیران، مبهوت، سرگشته
در ورزش شطرنج حالتی که در آن مهرۀ شاه گرفتار شود و راه گریز نداشته باشد
ویژگی آنچه تنها بخشی از نور مرئی را از خود عبور می دهد، کِدِر
مات
فرهنگ فارسی عمید

مات

مات
حیران، سرگشته، وضعیتی در بازی شطرنج که شاه قادر به هیچ حرکتی نیست و بازی به اتمام می رسد
مات
فرهنگ فارسی معین

مات

مات
به اصطلاح شطرنج بازان، گرفتار و مقید شدن شاه شطرنج است، ظاهراً لفظ مات در اصل صیغۀ ماضی بوده است به فتح تاء فوقانی از موت، حالا به کثرت استعمال تای آنرا موقوف خوانند، (غیاث) (آنندراج)، گرفتاری شاه شطرنج، (ناظم الاطباء)، باختن در بازی شطرنج که شاه از حرکت بازماند:
ما بیدقیم و مات عری گشته شاه ما
میر اجل نظارۀ احوال دان ماست،
خاقانی،
اگرچه شاه شوی مات هر گدایی شو
که شاه نطع یقین آن بود که شهماتست،
عطار،
- برد و مات، برد و باخت، پیروزی و شکست:
ما چو شطرنجیم اندر برد و مات
برد و مات ما ز تست ای خوش صفات،
مولوی،
، مولوی توسعاً در نرد نیز استعمال کرده است:
شش جهت بگریز زیر این جهات
ششدر است و ششدره مات است مات،
مولوی،
، حیران، سرگردان، سراسیمه، سرگشته، مشوش، مضطرب، مغلوب، منهزم، بیچاره، (ناظم الاطباء)، مدهوش، متحیر، مبهوت، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- مات بردن کسی را، حیران شدن، سرگردان شدن، خیره ماندن،
- مات به کسی نگاه کردن یا مات مات به کسی نگاه کردن، با نگاهی ثابت به تعجب در کسی دیدن، نگه کردن با چشمانی که هیچ نشان ندهد، نگاه کردن بی آنکه شخص سخنی گوید، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- مات جمال کسی شدن، محو جمال او گشتن، مبهوت شدن در زیبائی کسی،
- مات زدن به روی کسی،مات مات به کسی نگاه کردن
لغت نامه دهخدا

مات

مات
رنگی که به هیچ رنگ مانند نبود و تمیز آن نتوان کرد، رنگی از رنگها که صریح نیست، هر رنگی از رنگهای نهایت روشن غیر براق، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مات

مات
مأخوذ از فرانسه، نام پیروان لوتر و تمام کسانی که بعد از لوتر مانند او از کلیسای رومی (مذهب کاتولیک) جدا شدند، معتقد به روش مذهبی پرتستانها، مربوط و منسوب به پرتستانها
لغت نامه دهخدا