روبارو، رو به رو، برابر هم، روی در روی، در مقابل، برای مثال مهتری گر به کام شیر در است / شو خطر کن ز کام شیر بجوی ی یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانت مرگ رویاروی (حنظلۀ بادغیسی - شاعران بی دیوان - ۴)
روبارو، رو به رو، برابر هم، روی در روی، در مقابل، برای مِثال مهتری گر به کام شیر در است / شو خطر کن ز کام شیر بجوی ی یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانْتْ مرگ رویاروی (حنظلۀ بادغیسی - شاعران بی دیوان - ۴)
غریب. (رشیدی) (جهانگیری). بی کس و غریب و تنها. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). غریب و تنها. (اوبهی). بی کس وغریب و اجنبی و بیگانه. (ناظم الاطباء) : بدو گفت کز خانه آواره ام از ایران یکی مرد بیواره ام. اسدی. بپرسید کاین مرد بیواره کیست که گستاخیش سخت یکبارگیست. اسدی. طالبی سرگشته ای آواره ای بینوائی بیدلی بیواره ای. شاه داعی. ، بی قدر و مرتبه و بی اعتبار. (برهان) (ناظم الاطباء). بی قدر و بی اعتبار. (آنندراج) (انجمن آرا) ، بیچاره. (اوبهی). درمانده و عاجز. (ناظم الاطباء)
غریب. (رشیدی) (جهانگیری). بی کس و غریب و تنها. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). غریب و تنها. (اوبهی). بی کس وغریب و اجنبی و بیگانه. (ناظم الاطباء) : بدو گفت کز خانه آواره ام از ایران یکی مرد بیواره ام. اسدی. بپرسید کاین مرد بیواره کیست که گستاخیش سخت یکبارگیست. اسدی. طالبی سرگشته ای آواره ای بینوائی بیدلی بیواره ای. شاه داعی. ، بی قدر و مرتبه و بی اعتبار. (برهان) (ناظم الاطباء). بی قدر و بی اعتبار. (آنندراج) (انجمن آرا) ، بیچاره. (اوبهی). درمانده و عاجز. (ناظم الاطباء)
چوبی که بدان گلولۀ خمیر نان را تنک سازند. (برهان). وردنه و چوبی که بدان خمیر را تنک سازند. (ناظم الاطباء) ، قبول و اجابت. (انجمن آرا). شاید مصحف بیواز باشد بمعنی رد جواب. پتواز. پتواژ = پتواچک. رجوع به مترادفات کلمه شود
چوبی که بدان گلولۀ خمیر نان را تنک سازند. (برهان). وردنه و چوبی که بدان خمیر را تنک سازند. (ناظم الاطباء) ، قبول و اجابت. (انجمن آرا). شاید مصحف بیواز باشد بمعنی رد جواب. پتواز. پتواژ = پتواچک. رجوع به مترادفات کلمه شود
زیباروی، خوشروی و خوب صورت، (ناظم الاطباء)، خوبروی، (آنندراج) : زیبارویی بدین نکویی و آنگاه بدین برهنه رویی، نظامی، مهر آن دختران زیباروی در دلش جای کرد موی بموی، نظامی، جوانی دید زیباروی بر در نمودار جهانداریش در سر، نظامی، از این سروبالایی کش خرامی زیباروی، (سندبادنامه ص 212)
زیباروی، خوشروی و خوب صورت، (ناظم الاطباء)، خوبروی، (آنندراج) : زیبارویی بدین نکویی و آنگاه بدین برهنه رویی، نظامی، مهر آن دختران زیباروی در دلش جای کرد موی بموی، نظامی، جوانی دید زیباروی بر در نمودار جهانداریش در سر، نظامی، از این سروبالایی کش خرامی زیباروی، (سندبادنامه ص 212)
ناحیه ای است در جنوب غربی مراکش برابرجزایر قناری در ساحل اقیانوس اطلس تحت الحمایۀ اسپانیا که 190000 تن جمعیت دارد. کرسی آن ویلاسیسنروس است. (فرهنگ فارسی معین)
ناحیه ای است در جنوب غربی مراکش برابرجزایر قناری در ساحل اقیانوس اطلس تحت الحمایۀ اسپانیا که 190000 تن جمعیت دارد. کرسی آن ویلاسیسنروس است. (فرهنگ فارسی معین)
دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین در یک هزارگزی باختر سرپل ذهاب کنار شوسۀ قصرشیرین با 105 تن سکنه. آب آن از رود خانه الوند است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین در یک هزارگزی باختر سرپل ذهاب کنار شوسۀ قصرشیرین با 105 تن سکنه. آب آن از رود خانه الوند است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
کنار برافراشته و بالا آمدۀ از هرچیز. (ناظم الاطباء). چیزی چون دیوار. مانند دیوار. شبیه به دیوار. کنار برآمدۀ ظروف و غیره چون دیواره کاسه، دیوارۀ طشت، دیوارۀ کشتی، دیوارۀ چاه، دیوارۀ کرجی. (یادداشت مؤلف). - دیوارۀ بینی. (یادداشت مؤلف). دیوارۀ کوتاه. حجاب بین منخرین. وتره. رجوع به بینی شود
کنار برافراشته و بالا آمدۀ از هرچیز. (ناظم الاطباء). چیزی چون دیوار. مانند دیوار. شبیه به دیوار. کنار برآمدۀ ظروف و غیره چون دیواره کاسه، دیوارۀ طشت، دیوارۀ کشتی، دیوارۀ چاه، دیوارۀ کرجی. (یادداشت مؤلف). - دیوارۀ بینی. (یادداشت مؤلف). دیوارۀ کوتاه. حجاب بین منخرین. وتره. رجوع به بینی شود
نام گیاهی که در نواحی کوهستانی روید و بوی لیمو میدهد و چوبش جهت ساختن نیزه بکار رود. توضیح در ماخذ مختلف این گیاه را مرادف باو شیج که نام عربی آن است که ذکر کرده اند. در تحفه برابر کلمه و شیج یا وسیح چنین آمده: اسم عربی نباتی است و چوب او بسیار صلب و از آن نیزه میسازند وبرگش شبیه به برگ گشنیز است و شاخهای او باریک و بیخ او گره دار است. برخی گونه های گیاه مذکور درختی و برخی بصروت درختچه هستند و گلهایش پیوسته جام و سفید و یازردند
نام گیاهی که در نواحی کوهستانی روید و بوی لیمو میدهد و چوبش جهت ساختن نیزه بکار رود. توضیح در ماخذ مختلف این گیاه را مرادف باو شیج که نام عربی آن است که ذکر کرده اند. در تحفه برابر کلمه و شیج یا وسیح چنین آمده: اسم عربی نباتی است و چوب او بسیار صلب و از آن نیزه میسازند وبرگش شبیه به برگ گشنیز است و شاخهای او باریک و بیخ او گره دار است. برخی گونه های گیاه مذکور درختی و برخی بصروت درختچه هستند و گلهایش پیوسته جام و سفید و یازردند