زیباروی، خوشروی و خوب صورت، (ناظم الاطباء)، خوبروی، (آنندراج) : زیبارویی بدین نکویی و آنگاه بدین برهنه رویی، نظامی، مهر آن دختران زیباروی در دلش جای کرد موی بموی، نظامی، جوانی دید زیباروی بر در نمودار جهانداریش در سر، نظامی، از این سروبالایی کش خرامی زیباروی، (سندبادنامه ص 212)
زیباروی. (از فهرست ولف). جمیل. نکوروی: سمن بوی وزیبارخ و ماهروی چو خورشید دیدار و چون مشک بوی. فردوسی. برخ شد کنون چون گل ارغوان سهی قد و زیبارخ و پهلوان. فردوسی. اگر زیبارخی رفت از کنارت ازو زیباتر اینک ده هزارت. نظامی. همچنان نامه کرد بر سقلاب خواست زیبارخی چو قطرۀ آب. نظامی. همه زیبارخ و موزون و دمساز همه دستان سرا و نکته پرداز. نظامی
ثفل روغن زیتون، پس از آنکه آنرا در ظرف مسی آنقدر بجوشانند تا غلیظ شود و سپس بفشارند، مسکن درد مفاصل و نقرس و استسقا است ... (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 189)، به این معنی در تحفه زیناد آمده است، رجوع به زیناد شود