جدول جو
جدول جو

معنی نیواره

نیواره((نِ رِ))
وردنه، چوبی استوانه ای که خمیر نان را با آن پهن می کنند، نورد، گردنه
تصویری از نیواره
تصویر نیواره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نیواره

نیواره

نیواره
چوبی استوانه ای شکل که با آن خمیر نان را پهن و نازک می کنند، نورد، وردنه
نیواره
فرهنگ فارسی عمید

نیواره

نیواره
چوبی است استوانه یی که بوسیله آن خمیر نان را پهن سازند: چوبه نورد وردنه
فرهنگ لغت هوشیار

نیواره

نیواره
دهی است از دهستان سرکانۀ بخش پاپی شهرستان خرم آباد. در 16هزارگزی غرب ایستگاه سپیددشت و در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ برجی، محصولش غلات و ذرت و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

نیواره

نیواره
چوبی که خمیر نان را بدان پهن سازند. (برهان قاطع) (جهانگیری) (از انجمن آرا) (از رشیدی). وردنه
لغت نامه دهخدا

دیواره

دیواره
دیوارمانند مانند دیوار، هر چیزی که شبیه دیوار باشد
دیواره
فرهنگ فارسی عمید

بیواره

بیواره
غریب، برای مِثال بدو گفت کز خانه آواره ام / ز ایران یکی مرد بیواره ام (اسدی - ۲۱۰)، بی کس، تنها، بیچاره، درمانده، بیگانه، ناشناس
بیواره
فرهنگ فارسی عمید