دهی از دهستان ویسۀ بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 18هزارگزی باختر دژ شاهپور از طریق بردرشه و چهارهزارگزی باختر نیگجه. کوهستانی و سردسیر. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. اردو محل به فاصله یکهزار گزمرکب و به لیوی علیا و لیوی سفلی معروف و سکنۀ لیوی سفلی 50 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان ویسۀ بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 18هزارگزی باختر دژ شاهپور از طریق بردرشه و چهارهزارگزی باختر نیگجه. کوهستانی و سردسیر. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. اردو محل به فاصله یکهزار گزمرکب و به لیوی علیا و لیوی سفلی معروف و سکنۀ لیوی سفلی 50 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
یکی از نامهای خورشید است. (برهان). از نامهای نیر اعظم. (جهانگیری). آفتاب: ای ساقی مه روی درانداز و مرا ده زآن می که زرش مادر و لیوش پدر آمد. انوری (از جهانگیری)
یکی از نامهای خورشید است. (برهان). از نامهای نیر اعظم. (جهانگیری). آفتاب: ای ساقی مه روی درانداز و مرا ده زآن می که زرش مادر و لیوش پدر آمد. انوری (از جهانگیری)
فریبنده و چالاک. (آنندراج). فریبنده و چاپلوس. لوس. ننر. مردم مزاح دوست. (برهان). خنک و بی مزه، صاحب آنندراج گوید: احمق و نادان و هرزه گو و هرزه گرد: بیدرد و ناتلنگ و تلنگی و لیوه اید آن درد کو که باخبر ازدرد ما شوید. یحیی کاشی. من چون ستور بی کس بی آبروی ریش در پهن دشت دهر چرم خاک لیوه ای. مسیح کاشی. لیوه آئین نیز خوانند: غیر را نتوان بآب و آتش از تو دور کرد ای خنک ای لیوه آئین ای سریشم اختلاط. باقر کاشی
فریبنده و چالاک. (آنندراج). فریبنده و چاپلوس. لوس. ننر. مردم مزاح دوست. (برهان). خنک و بی مزه، صاحب آنندراج گوید: احمق و نادان و هرزه گو و هرزه گرد: بیدرد و ناتلنگ و تلنگی و لیوه اید آن درد کو که باخبر ازدرد ما شوید. یحیی کاشی. من چون ستور بی کس بی آبروی ریش در پهن دشت دهر چرم خاک لیوه ای. مسیح کاشی. لیوه آئین نیز خوانند: غیر را نتوان بآب و آتش از تو دور کرد ای خنک ای لیوه آئین ای سریشم اختلاط. باقر کاشی
بیهوده و بی فایده. (غیاث، از لطایف). فلاد. (برهان). فلاده. به معنی سرگشته، حیران، سراسیمه و دیوانه است. در فرهنگها به معنی بیهوده نوشته اند و گویا بافلاذه اشتباه شده است. (یادداشت مؤلف) : جام می هستی ّ شیخ است ای فلیو کاندر او می درنگنجد بول دیو. مولوی. هیچ دیوانۀ فلیوی این کند بر بخیلی، عاجزی، کدیه تند؟ مولوی. تا به پای خویش باشند آمده آن فلیوان جانب آتشکده. مولوی
بیهوده و بی فایده. (غیاث، از لطایف). فلاد. (برهان). فلاده. به معنی سرگشته، حیران، سراسیمه و دیوانه است. در فرهنگها به معنی بیهوده نوشته اند و گویا بافلاذه اشتباه شده است. (یادداشت مؤلف) : جام می هستی ّ شیخ است ای فلیو کاندر او می درنگنجد بول دیو. مولوی. هیچ دیوانۀ فلیوی این کند بر بخیلی، عاجزی، کدیه تند؟ مولوی. تا به پای خویش باشند آمده آن فلیوان جانب آتشکده. مولوی
دهی از دهستان بالاخیابان بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 47هزارگزی جنوب باختری آمل و سه هزارگزی خوشواش. کوهستانی و سردسیر. دارای 85 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال بافی و راه آن مالرو است. در زمستان عده ای به قریۀ آغوزبند میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان بالاخیابان بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 47هزارگزی جنوب باختری آمل و سه هزارگزی خوشواش. کوهستانی و سردسیر. دارای 85 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال بافی و راه آن مالرو است. در زمستان عده ای به قریۀ آغوزبند میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
ترف پنیر تن قره قوروت: وان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون از او چوغری (جوغری) خوردی همی و طائفی و لیولنگ. توضیح این کلمه را بمعنی برف (ثلج) نوشته اند و آن محرف ترف است
ترف پنیر تن قره قوروت: وان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون از او چوغری (جوغری) خوردی همی و طائفی و لیولنگ. توضیح این کلمه را بمعنی برف (ثلج) نوشته اند و آن محرف ترف است