جدول جو
جدول جو

معنی لیولنگ

لیولنگ
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، کشک سیاه، ریخبین، پینوک، هلباک، هبولنگ، رخبین، پینو، ترپک، ترف
تصویری از لیولنگ
تصویر لیولنگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لیولنگ

لیولنگ

لیولنگ
ترف پنیر تن قره قوروت: وان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون از او چوغری (جوغری) خوردی همی و طائفی و لیولنگ. توضیح این کلمه را بمعنی برف (ثلج) نوشته اند و آن محرف ترف است
فرهنگ لغت هوشیار

لیولنگ

لیولنگ
برف. (جهانگیری). برف و آن چیزی باشد سفید که در زمستانها مانند پنبۀ حلاجی کرده از آسمان فروبارد و به عربی ثلج خوانند. (برهان). صاحب برهان گوید: ظاهراً در معنی لغت تصحیف خوانی شده است و ترف را برف خوانده اند، ترف. پنیرتن. هبولنک. هلباک یا هلیاک یا هلناک یا هلتاک. (لغت نامۀ اسدی). قره قوروت:
وآن زر از تو بازخواهد آنکه تا اکنون از او
جوغری خوردی همی و طائفی و لیولنگ.
غمناک (از لغت نامۀ اسدی)
لغت نامه دهخدا

یلولنگ

یلولنگ
یلولیک. یلوک. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 445). رجوع یه یلوک شود
لغت نامه دهخدا

لولنگ

لولنگ
لولهنگ خانه. جایی که لولهنگها را در آنجا گذارند آفتابه خانه لولهین خانه
فرهنگ لغت هوشیار

لیلنگ

لیلنگ
لیلنج. نیلج. لیلج. نیله. نیل. صاحب آنندراج گوید: اصل در آن نیل رنگ بوده، لام و جیم تبدیل یافته اند، چنانچه لیلوپل. (آنندراج). رجوع به لینج شود
لغت نامه دهخدا

لولنگ

لولنگ
لولهنگ. لولهین. ابریق و آفتابۀ گلی. ابریقی که از گل سازند.
- امثال:
لولنگش آب می گیرد، صاحب نام است و عنوانی دارد. رجوع به لولهنگ شود
لغت نامه دهخدا

لولهنگ

لولهنگ
آفتابه گلی ابریق. یا لولهنگ اش آب میگیرد (برمیدارد)
لولهنگ
فرهنگ لغت هوشیار

لولهنگ

لولهنگ
لولهین. لولین. لولئین، آفتابه گلی، ابریق
لولهنگ کسی زیاد آب گرفتن: کنایه از دارای نفوذ و اعتبار بودن
لولهنگ
فرهنگ فارسی معین